کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کهنه فعلگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کهنه چینی
لغتنامه دهخدا
کهنه چینی . [ک ُ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) حالت و عمل کهنه چین . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کهنه چین شود.
-
کهنه حریف
لغتنامه دهخدا
کهنه حریف . [ ک ُ ن َ / ن ِ ح َ ] (ص مرکب ) سخت گربز. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کهنه رند. بسیار زیرک و مکار.
-
کهنه حصار
لغتنامه دهخدا
کهنه حصار. [ ک ُ ن ِ ح ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان دربند پایین است که در بخش سربند شهرستان اراک واقع است و 450 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
کهنه خر
لغتنامه دهخدا
کهنه خر. [ ک ُ ن َ / ن ِ خ َ ] (نف مرکب ) کهنه خرنده .خرنده ٔ اثاث کهنه . خُلْقانی . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). خریدار اسباب و وسایل مستعمل و دست دوم .
-
کهنه خری
لغتنامه دهخدا
کهنه خری . [ ک ُ ن َ / ن ِ خ َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی کهنه خر. رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
کهنه داود
لغتنامه دهخدا
کهنه داود. [ ک ُ ن َ / ن ِ وو ] (اِخ ) شعبه ای است از طایفه ٔ ناحیه ٔ سراوان از طوایف کرمان و بلوچستان و از 50 خانوار مرکب است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 98).
-
کهنه دوز
لغتنامه دهخدا
کهنه دوز. [ ک ُ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) آنکه جامه ٔ کهنه دوزد و وصله زند. مجازاً، مقلد. کهنه پرست . (کلیات شمس چ فروزانفر ج 7 فرهنگ نوادر لغات ) : چون مرا جمعی خریدار آمدندکهنه دوزان جمله در کار آمدند. مولوی .کهنه دوزان گر بدیشان صبر و حلم جمله نودوزا...
-
کهنه دوشنبه
لغتنامه دهخدا
کهنه دوشنبه . [ ک ُ ن َ / ن ِ دُ شَم ْ ب َ / ب ِ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه قزوین و رشت میان رود برده و سیاواش در 328 هزارگزی تهران . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کهنه ده
لغتنامه دهخدا
کهنه ده . [ ک ُ ن ِ دِه ْ ] (اِخ ) مرکز دهستان فریم است که در بخش دودانگه ٔ شهرستان ساری واقع است و120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران 3).
-
کهنه رند
لغتنامه دهخدا
کهنه رند.[ ک ُ ن َ / ن ِ رِ ] (ص مرکب ) سخت گربز. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کهنه حریف . بسیار مکار و زیرک .
-
کهنه رودپشت
لغتنامه دهخدا
کهنه رودپشت . [ ک ُ ن َ پ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان دهشال است که در بخش آستانه ٔ شهرستان لاهیجان واقع است و 351 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
کهنه سر
لغتنامه دهخدا
کهنه سر. [ ک ُ ن ِ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش صومعه سراست که در شهرستان فومن واقع است و 520 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
کهنه سرا
لغتنامه دهخدا
کهنه سرا. [ ک ُ ن ِ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چلندر است که در بخش مرکزی شهرستان نوشهر واقع است و 140 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
کهنه سوار
لغتنامه دهخدا
کهنه سوار. [ ک ُ ن َ / ن ِ س َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) سوار مجرب . سوار آزموده . (فرهنگ فارسی معین ). || بهادر نامدار و مشهور. (ناظم الاطباء). کهنه کار در جنگ . جنگ آزموده . (فرهنگ فارسی معین ). || سرآمد پهلوانان . (آنندراج ) : ای تا ابد از کهنه سواران...
-
کهنه سواری
لغتنامه دهخدا
کهنه سواری . [ ک ُ ن َ / ن ِ س َ ] (حامص مرکب ) آزمودگی در سواری . || کهنه کاری در جنگ . || (اصطلاح زورخانه ) مرشدی زورخانه . تعلیم کشتی گیری و ورزش باستانی . (فرهنگ فارسی معین ) : با خلق جهان کشتی همت شودم پاک گر مشعل دولت کندم کهنه سواری .محسن تأث...