کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کهنه ده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کهنه شده
لغتنامه دهخدا
کهنه شده . [ ک ُن َ / ن ِ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مندرس . مدروس . (ازیادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کهنه شدن و کهنه شود. || قدیمی . متعلق به ایام گذشته .
-
کهنه شنبه
لغتنامه دهخدا
کهنه شنبه . [ ک ُ ن ِ شَم ْ ب ِ ](اِخ ) دهی از دهستان تمین است که در بخش میرجاوه ٔ شهرستان زاهدان واقع است و 150 تن سکنه دارد که از طایفه ٔ ریگی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
کهنه شور
لغتنامه دهخدا
کهنه شور. [ ک ُ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) در تداول عامه ، کهنه شوی . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کهنه شوی شود.
-
کهنه شوی
لغتنامه دهخدا
کهنه شوی . [ ک ُ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) آنکه کهنه ٔ آلوده ٔ اطفال شیرخوار شوید. آنکه مشمع و جامه ٔ پیچیده ٔ به اطفال شیرخوار را شوید. خادمه ای که مأمور شستن کهنه های طفل شیرخوار است . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کهنه شویی
لغتنامه دهخدا
کهنه شویی . [ ک ُ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب )عمل شستن کهنه ٔ اطفال . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حالت و چگونگی کهنه شوی . رجوع به کهنه شوی شود.
-
کهنه شهر
لغتنامه دهخدا
کهنه شهر. [ ک ُ ن َ / ن ِ ش َ ] (اِخ ) خره ای از سلماس (شاهپور) آذربایجان . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کهنه شهر
لغتنامه دهخدا
کهنه شهر. [ ک ُ ن َ ش َ ] (اِ مرکب ) مقابل نوشهر.قسمت قدیمی شهر. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کهنه فرود
لغتنامه دهخدا
کهنه فرود. [ ک ُ ن ِ ف ُ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش حومه ٔ شهرستان قوچان است که درجنوب غربی قوچان واقع است . این دهستان کوهستانی است و هوایی معتدل دارد و سکنه ٔ آن از طوایف زعفرانلو هستند. از 17 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته است و مجموعاً 9956 تن ...
-
کهنه فروش
لغتنامه دهخدا
کهنه فروش . [ ک ُ ن َ / ن ِ ف ُ ] (نف مرکب ) کسی که قماشهای کهنه و اشیای مستعمل را بر دست و دوش برگرفته و بفروشد. (آنندراج ). آنکه لباسهای کهنه و مندرس می فروشد. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). خُلْقانی . (دهار) (تفلیسی ، از یادداشت به خط مرحوم د...
-
کهنه فروشی
لغتنامه دهخدا
کهنه فروشی . [ ک ُ ن َ / ن ِ ف ُ ] (حامص مرکب ) شغل و عمل کهنه فروش . رجوع به کهنه فروش شود.
-
کهنه فعلگی
لغتنامه دهخدا
کهنه فعلگی . [ ک ُ ن َ / ن ِ ف َ ل َ / ل ِ ] (حامص مرکب ) حیله گری . مکاری . مکربازی . حالت و صفت کهنه فعله : در عشق می گذارم از تو بنای کاری گر کهنه فعلگی را گردون نهد کناری . محسن تأثیر (از آنندراج ).رجوع به کهنه فعله شود.
-
کهنه فعله
لغتنامه دهخدا
کهنه فعله . [ ک ُ ن َ / ن ِ ف َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) کارگر قدیمی . (فرهنگ فارسی معین ). || آزموده و تجربه کار. (ناظم الاطباء). || کنایه از محیل و مکار و تجربه کار. (آنندراج ). مکار. حیله گر. (ناظم الاطباء). حیله گر قدیمی . محیل . مجرب . (ف...
-
کهنه قشلاق
لغتنامه دهخدا
کهنه قشلاق . [ ک ُ ن َ ق ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاراویماق است که در بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع است و 243 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
کهنه قلتاق
لغتنامه دهخدا
کهنه قلتاق . [ ک ُ ن َ / ن ِ ق َ ] (اِمرکب ) زن پیر که هنوز به مردان مایل است . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کهنه غلتاق شود.
-
کهنه قلعه
لغتنامه دهخدا
کهنه قلعه . [ ک ُ ن َ ق َ ع ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش اشنویه است که در شهرستان ارومیه واقع است و 247 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).