کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کهنسال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کهنسال
/kohansāl/
معنی
سالخورده؛ پیر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پیر، جاافتاده، زال، سالخورده، سالمند، شیخ، فرتوت، قدیمی، کلانسال، مسن، معمر ≠ جوان، خردسال
دیکشنری
aged, ancient, antediluvian, old, hoary, senior
-
جستوجوی دقیق
-
کهنسال
واژگان مترادف و متضاد
پیر، جاافتاده، زال، سالخورده، سالمند، شیخ، فرتوت، قدیمی، کلانسال، مسن، معمر ≠ جوان، خردسال
-
کهنسال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kohansāl سالخورده؛ پیر.
-
واژههای همآوا
-
کهن سال
لغتنامه دهخدا
کهن سال . [ ک ُ هََ / هَُ ] (ص مرکب ) معمر و آنکه دارای عمر بسیار باشد. (ناظم الاطباء). پیر و سالخورده . مقابل خردسال . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : وآن کعبه چون عروس کهن سال تازه روی بوده مشاطه ای به سزا پور آزرش . خاقانی .ز تاریخ کهنسالان آن بو...
-
کهن سال
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مر.) سالخورده .
-
جستوجو در متن
-
پیر و ناتوان
فرهنگ گنجواژه
کهنسال.
-
زار و پیر
فرهنگ گنجواژه
کهنسال.
-
زار و زَرمال
فرهنگ گنجواژه
کهنسال.
-
old age
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کهنسال، پیری
-
سال پیموده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sālpeymude سالخورده؛ کهنسال.
-
زار و زَرمان
فرهنگ گنجواژه
پیر کهنسال.
-
مسن
فرهنگ واژههای سره
سالخورده، کهنسال، پیر
-
زربان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹زرفان› [قدیمی] zarbān پیر کهنسال؛ پیر فرتوت.
-
پیر و خرفت
فرهنگ گنجواژه
کهنسال ،از کار افتاده.