کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کهله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کهله
لغتنامه دهخدا
کهله . [ ک َ ل َ / ل ِ ] (اِ) گاورسهایی بود که از زر و سیم و ارزیز سازند. (نسخه ای از فرهنگ اسدی ، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) . ریزه های سیم و زر. (فرهنگ رشیدی ). ریزه ها و گاورسهای زر و سیم را گویند. (برهان ) (آنندراج ). ریزه های زر و سیم . (ناظم...
-
واژههای مشابه
-
کهلة
لغتنامه دهخدا
کهلة. [ ک َ ل َ ] (ع ص ) مؤنث کهل . ج ، کَهْلات ، کَهَلات ، و گفته اند کمتر به طور تنها، زن را کهلة گویند و بیشتر گویند: امراءة شهلة کهلة. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به کهل شود.
-
کهله دشت
لغتنامه دهخدا
کهله دشت . [ ک ُ ل َ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان شاهروداست که در بخش شاهرود شهرستان هروآباد واقع است و 500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
جستوجو در متن
-
کهلات
لغتنامه دهخدا
کهلات . [ ک َ هََ / ک َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کهلة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به کهل و کهلة شود.
-
گهله
لغتنامه دهخدا
گهله . [ گ َ ل َ / ل ِ ] (اِ) گاورسهای طلا و نقره باشد. (برهان قاطع) (انجمن آرا). || انگاره ٔ زر و طلا و نقره که هنوز آن را پهن نکرده و سکه نزده باشند. (برهان قاطع) : بر گهله ٔ هجرانت کنون رانی کفشیربرگهله ٔ داغش بر کفشیر نرانی . منجیک .رجوع به کهله ...
-
میانه سال
لغتنامه دهخدا
میانه سال . [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) دوموی . نیم عمر. (زمخشری ). میانه سن . میانه عمر. نه جوان و نه پیر. (ناظم الاطباء). آن که نه جوان و نه پیر است . نه پیر و نه جوان . میان جوانی و پیری . که نه جوان و نه پیر باشد. کهل . (مرد). دومویه . کهله (زن ).
-
گاورسه
لغتنامه دهخدا
گاورسه . [ وَ س َ / س ِ ] (اِ) جمانه ، و آن حبه ای است که از سیم کنند چند ارزنی . گاورس . گاورسه سیمین و زرین و ارزیز. بژه های خرد بود. و بسیاری و اندکی و صلبی و نرمی آن به اندازه ٔ ماده بود وبحسب آن و در جمله ٔ میل به صلبی دارد. علاج آن بعلاج نَمَله...
-
نخکله
لغتنامه دهخدا
نخکله . [ ن َ ک َ ل َ / ل ِ ] (اِ) گوزی سخت . (لغت فرس اسدی ). گوز سخت . گردوی سوزنی . (فرهنگ نظام ). گردکانی را گویند که سخت باشد و زود نشکند و مغزش به دشواری برآید. (جهانگیری ) (انجمن آرا) (برهان قاطع) (از آنندراج ). و آن راچارمغز نیز گویند زیرا که...
-
دومو
لغتنامه دهخدا
دومو. [ دُ ] (ص مرکب ) دوموی . کسی که در سر یا در ریش او خاصه در ابتدای پیری موی سیاه و سپید باشد. (غیاث ) (آنندراج ). آمیزه مو. فلفل نمکی . کهل . کهله . دوموی . دومویه . با موی جو گندمی . با موی سیاه و سپید. که بعضی تارهای مو سپید و بعضی دیگر سیاه د...
-
داغ
لغتنامه دهخدا
داغ . (ص ، اِ) نشان . (برهان ). علامت و نشان چیزی . سمة. (منتهی الارب ) (دهار). وسم . کدمة. دماع . (منتهی الارب ). نشان چیزی بر چیزی . چنانکه در حوض یا آب انبار گویند: داغ آب تا فلان حد پیداست ؛ یعنی نشان آب . و بعضی گفته اند داغی که می سوزانند معنی ...
-
گاورس
لغتنامه دهخدا
گاورس . [ وِ / وَ ] (اِ) معرب آن جاورس ، دانه ای شبیه به ارزن که بیشتر به کبوتران دهند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). بطوری که از تقریر صاحب تحفة المؤمنین و غیره معلوم میشود غله ای است که به فارسی ارزن و به هندی چینا نامند و صاحب مصطفوی نوشته که آن را به...