کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کنگری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کنگری
/kengeri/
معنی
نوعی ساز متداول در هند به شکل چوبی دراز که دو تار بر آن کشیده شده و در دو طرف آن، دو کاسۀ کوچک دارد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کنگری
لغتنامه دهخدا
کنگری . [ ک َ گ َ ] (اِ مرکب ) صمغ کنگر را گویند و آن را کنگرزد نیز خوانند. (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). صمغ کنگر که کنگرزد نیز گویند و خوردن آن به آسانی قی آورد. (ناظم الاطباء).
-
کنگری
لغتنامه دهخدا
کنگری . [ ک َ گ َ ] (ص نسبی ) منسوب به کنگر. (فرهنگ فارسی معین ).
-
کنگری
لغتنامه دهخدا
کنگری . [ ک ِ گ ِ ] (اِ) به معنی کنگره است که سازی باشد که هندوان نوازند. (برهان ) (آنندراج ). کنگره و سازی مر هندیان را. (ناظم الاطباء). زنبوره . و رجوع به زنبوره در همین لغت نامه شود. || نوعی از بربط. (ناظم الاطباء).
-
کنگری
لغتنامه دهخدا
کنگری . [ ک ُ گ ُ ] (ص نسبی ) منسوب به کُنگُر. (فرهنگ فارسی معین ) : تو مردم کریمی من کنگری گدایم ترسم ملول گردی با این کرم ز کنگر. فرخی (از فرهنگ فارسی ایضاً).رجوع به کنگر شود.
-
کنگری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کنگر، کنگره› (موسیقی) [قدیمی] kengeri نوعی ساز متداول در هند به شکل چوبی دراز که دو تار بر آن کشیده شده و در دو طرف آن، دو کاسۀ کوچک دارد.
-
واژههای مشابه
-
ابراهیم کنگری
لغتنامه دهخدا
ابراهیم کنگری . [ اِ م ِ ک َ گ َ ] (اِخ ) ابراهیم سالاربن مرزبان بن اسماعیل بن وهسوذان بن محمدبن مسافر، معروف بسالار ابراهیم یا سالار طارم . پس از مرگ فخرالدوله ٔ دیلمی ابراهیم بزنجان و ابهر و سهرورد و طارم دست یافت و در 420 هَ .ق . میان مسعودبن محمو...
-
جستوجو در متن
-
kangri
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کنگری
-
کنکری
لغتنامه دهخدا
کنکری . [ ک ِ ک ِ] (اِ) کِنگِری . رجوع به همین کلمه و زنبوره شود.
-
کنجرزد
لغتنامه دهخدا
کنجرزد. [ ک َ ج َ زَ ] (اِ) کنگرزد و کنگری اسم فارسی نوعی از خرشف است . (از فهرست مخزن الادویه ).
-
صمغالحرشف
لغتنامه دهخدا
صمغالحرشف . [ ص َ غُل ْ ح َ ش َ ] (ع اِ مرکب ) کنگر زرد خوانند و به شیرازی کنگری و آن تراب القی بود.
-
کنگر
فرهنگ فارسی معین
(کِ گِ) (اِ.) = کنگری . کنگره : سازی است که در هندوستان متداول است و آن مرکب است از چوبی بلند که بر آن دو تار بسته است و بر هر طرف چوب کدویی نصب شده .
-
کنگر
لغتنامه دهخدا
کنگر. [ ک ِ گ ِ ] (اِ) نام سازی است و آن را بیشتر مردم هندوستان نوازند و آن را کنگری گویند. (برهان ) (جهانگیری ).نام سازی است که در هندوستان غالباً نوازند. (آنندراج ). نام سازی است که آن را کنگره و کنگری نیز گویندو اهل هند نوازند. (فرهنگ رشیدی ). ساز...
-
کنگرزد
لغتنامه دهخدا
کنگرزد. [ ک َ گ َ زِ / زَ ] (اِ مرکب )صمغ کنگر است و آن را کنگری هم می گویند خوردن آن به آسانی قی و استفراغ آورد به عربی صمغالحرشف و تراب القی خوانند. (برهان ) (آنندراج ). اسم فارسی صمغالحرشف است که به فارسی کنگرزد نامند. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). کنگ...