کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کنگر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کنگر
/kangar/
معنی
گیاهی با برگهای بریده و خاردار و ساقههای سفید کوتاه و ستبر که در پختن بعضی خوراکها به کار میرود.
〈 کنگر فرنگی: (زیستشناسی) گیاهی با بوتۀ کوتاه، برگهای سفید خاردار، ساقه و برگهای تلخ، و گلها و شکوفههای خوراکی که در تحریک اشتها و تصفیۀ خون و تقویت سلولهای مغز و قلب و کاهش مقدار کلسترول و اوره مؤثر است.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
acanthus
-
جستوجوی دقیق
-
کنگر
لغتنامه دهخدا
کنگر. [ ک َ گ َ ] (اِ) رستنیی باشد معروف وآن بیشتر در کوهستان روید و کناره های برگ آن خارناک می باشد و آن را پزند و با ماست خورند. قوت باه دهد و عرق را خوشبوی کند و به عربی حرشف و جناح البیش خوانند. (به کسر بای ابجد) و شوکةالدمن هم می گویند. و تخم آن...
-
کنگر
لغتنامه دهخدا
کنگر. [ ک ِ گ ِ ] (اِ) نام سازی است و آن را بیشتر مردم هندوستان نوازند و آن را کنگری گویند. (برهان ) (جهانگیری ).نام سازی است که در هندوستان غالباً نوازند. (آنندراج ). نام سازی است که آن را کنگره و کنگری نیز گویندو اهل هند نوازند. (فرهنگ رشیدی ). ساز...
-
کنگر
لغتنامه دهخدا
کنگر. [ ک ُ گ ُ ] (اِ) قسمی از گدایان باشند که شاخی و شانه ٔ گوسفندی به دست گیرند و بر در خانه ها و دکانهای مردم آیند و آن شاخ را بر آن شانه مالند به عنوانی که از آن صدای غرغری ظاهرشود و چیزی طلبند اگر احیاناً در دادن اهمالی واقع شود کاردی بر اعضای خ...
-
کنگر
لغتنامه دهخدا
کنگر. [ ک ُ گ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان کوکلان است که در بخش مرکزی شهرستان گنبدکاوس واقع است و 160 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
کنگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) kangar گیاهی با برگهای بریده و خاردار و ساقههای سفید کوتاه و ستبر که در پختن بعضی خوراکها به کار میرود.〈 کنگر فرنگی: (زیستشناسی) گیاهی با بوتۀ کوتاه، برگهای سفید خاردار، ساقه و برگهای تلخ، و گلها و شکوفههای خوراکی که ...
-
کنگر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kongor گدای سمج که با پررویی و بیشرمی گدایی میکند.
-
کنگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) kongor = جغد: ◻︎ نی چو طاووس خودنمای باش / نه به ویران وطن چو کنگر کن (ابنیمین: ۴۸۳).
-
کنگر
فرهنگ فارسی معین
(کِ گِ) (اِ.) = کنگری . کنگره : سازی است که در هندوستان متداول است و آن مرکب است از چوبی بلند که بر آن دو تار بسته است و بر هر طرف چوب کدویی نصب شده .
-
کنگر
فرهنگ فارسی معین
(کُ گُ) 1 - (اِ.) قسمی گدا که شاخی و شانة گوسفندی به دست گیرد و بر در خانه ها و دکان های مردم آید و آن شاخ را بر آن شانه مالد تا از آن صدای غرغری پدید آید و بدین وسیله چیزی طلبد. اگر احیاناً در دادن پول اهمال کنند وی کاردی بر اعضای خویش زند و خود را ...
-
کنگر
فرهنگ فارسی معین
(کَ گَ) (اِ.) گیاهی است خاردار با برگ های بریده و ساقة سفید، کوتاه و ستبر که پختة آن را می خورند.
-
واژههای مشابه
-
کَنگر
لهجه و گویش تهرانی
سبزی بیابانی تیغ دارکه خورشت میکنند.:کنگر خوردن و لنگر انداختن=ماندن.
-
کنگر کندن
لغتنامه دهخدا
کنگر کندن .[ ک َ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از کار بی منفعت بسیار مشقت بی حاصل پرآزار و تعب کردن باشد. (برهان ) (آنندراج ). محنت بی حاصل و بیهوده کشیدن . (ناظم الاطباء). کار بی منفعت و پرمشقت کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
کنگر فرنگی
دیکشنری فارسی به عربی
خرشوفة
-
کَنگر و لَنگر
فرهنگ گنجواژه
ماندگار شد