کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کنکور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کنکور
/konkur/
معنی
جلسۀ آزمون کتبی که داوطلبان برای ورود به دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی در آن شرکت میکنند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آزمایش، آزمون، امتحان، مسابقه
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کنکور
لغتنامه دهخدا
کنکور. [ ک ُ ] (فرانسوی ، اِ) مسابقه (مخصوصاً برای ورود به دانشگاه یا مؤسسه ای دیگر). (فرهنگ فارسی معین ).
-
کنکور
واژگان مترادف و متضاد
آزمایش، آزمون، امتحان، مسابقه
-
کنکور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: concours] konkur جلسۀ آزمون کتبی که داوطلبان برای ورود به دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی در آن شرکت میکنند.
-
کنکور
فرهنگ فارسی معین
(کُ) [ فر. ] (اِ.) مسابقه ، امتحان ورودی .
-
واژههای مشابه
-
قصر کنکور
لغتنامه دهخدا
قصر کنکور. [ ق َ رِ ک َ ک ِ وَ ] (اِخ ) شهرکی است میان همدان و کرمانشاه ، و کسانی که در آن به حدیث مشغول بوده اند به قصری معروفند. (معجم البلدان ). و رجوع به قصراللصوص و کنگاور شود.
-
جستوجو در متن
-
آزمون
واژگان مترادف و متضاد
۱. آزمایش، امتحان، سنجش ۲. تجربه، محک ۳. تست، کنکور، مسابقه ۴. عبرت
-
امتحان
واژگان مترادف و متضاد
۱. آزمایش، آزمون، تجربه، تست، کنکور، مسابقه ۲. بررسی، معاینه، وارسی
-
ورودی
لغتنامه دهخدا
ورودی . [ وُ ] (ص نسبی ) منسوب به ورود.- در ورودی ؛ دری که از آن به جایی وارد میشوند. در برابر در خروجی . || آنچه مربوط به ورود و دخول کسان در جایی باشد.- امتحانات ورودی ؛ کنکور.
-
مسابقه
واژگان مترادف و متضاد
۱. آزمایش، آزمون، امتحان، کنکور ۲. پیشی، تاخت، رقابت، سبقت، همچشمی ۳. پیشی گرفتن، پیش افتادن، سبقت گرفتن ۴. تاختن ۵. جنگیدن
-
شرکت جستن
لغتنامه دهخدا
شرکت جستن . [ ش ِ ک َ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) درآمدن به انجمن . به مجمع پیوستن .در حلقه ٔ... درآمدن . شرکت کردن . دخالت کردن . وارد شدن : نمایندگان در جلسه ٔ دیروز مجلس شرکت جستند. دیپلمه ها در کنکور شرکت جستند. رجوع به شرکت کردن شود.
-
غول
واژهنامه آزاد
(اِ. ع.) ۱-موجودی درشت هیکل و اغلب افسانه ای و ترسناک ۲-[مجاز] آنکه در رقابتی یا زمینه ای از دیگران بسیار برتر باشد؛ مثلا شرکت های پرفروش را «غول اقتصاد» می گویند. (وبگاه بانکی) و یا «گری کاسپاروف» غول شطرنج قرن بیستم نخوانده شده است (وبسایت هیئت شطر...
-
کنگاور
واژهنامه آزاد
شهر کنگاور. آبراهام والنتاین ویلیامز جکسون در کتاب ایران در گذشته و حال (13836) کنگاور را چنین معنی کرده است:تپه ماهورهایی که شهر کهن را احاطه کرده اند و بر بلندای تپه ها برجهایی ساخته شده است، وجه اشتقاق ریشه نام کنگاور را آشکار می کند. کنگاور، کَنگ...