کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کنور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کنور
/kanur/
معنی
جای غله در خانه؛ کندو؛ کندوله؛ کانور: ◻︎ از تو دارم هرچه در خانه خنور / وز تو دارم نیز گندم در کنور (رودکی: ۵۳۶).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
vat
-
جستوجوی دقیق
-
کنور
لغتنامه دهخدا
کنور. [ ک َ ] (اِ) کندوله بود یعنی تنباک غله . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 138). ظرفی را گویند که مانند خم بزرگی از گل ساخته که غله درآن کنند. (برهان ). همان کندو. (فرهنگ رشیدی ). خنور.است که غله در آن کنند. (انجمن آرا) (آنندراج ). سبدی که در آن نان گذار...
-
کنور
لغتنامه دهخدا
کنور. [ ک ُ / ک َ ] (اِ) رعد برادر برق . (برهان ). رعد.(فرهنگ رشیدی ). رعد باشد و آن را «تندر» و «تندور» و... گویند. (جهانگیری ). رعد باشد که آن را تندر و تندور و آسمان غریو و آسمان غرش نیز گویند. (انجمن آرا)(آنندراج ). تندر و رعد. (ناظم الاطباء) : ب...
-
کنور
لغتنامه دهخدا
کنور. [ ک ُن ْ وَ ] (ص ) کننده که فاعل باشد و دساتیری است . (از انجمن آرا) (آنندراج ). کننده و عامل و فاعل . (ناظم الاطباء). از برساخته های فرقه ٔ آذرکیوان است .
-
کنور
لغتنامه دهخدا
کنور. [ک َ / ک ِ ] (اِ) مکر و فریب و مردم بازی دادن هم هست . (برهان ).کنبور است . (فرهنگ جهانگیری ). مکر و فریب و حیله . (ناظم الاطباء).
-
کنور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kanur جای غله در خانه؛ کندو؛ کندوله؛ کانور: ◻︎ از تو دارم هرچه در خانه خنور / وز تو دارم نیز گندم در کنور (رودکی: ۵۳۶).
-
کنور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] konur رعد؛ غرش ابر: ◻︎ بلرزید صحرا و کوه از کنور / تو گفتی که برق آتشی زد به طور (فرقدی: لغتنامه: کنور).
-
کنور
فرهنگ فارسی معین
(کَ یا کِ) (اِ.) مکر، فریب .
-
کنور
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِ.) ظرف بزرگ گِلی که در آن غله ریزند.
-
کنور
فرهنگ فارسی معین
(کُ) (اِ.) رعد، تندر.
-
جستوجو در متن
-
رعد
واژگان مترادف و متضاد
آسمانغره، تندر، غرش، کنور ≠ آذرخش
-
آسمانغره
واژگان مترادف و متضاد
آسمانغرنبه، تندر، رعد، غرش، کنور
-
پخنو
فرهنگ فارسی معین
(پَ نُ) (اِ.) تندر، رعد، کنور.
-
کندور
لغتنامه دهخدا
کندور. [ ] (اِ) کنور. کندو. کندوله . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
تندر
واژگان مترادف و متضاد
آسمانغره، پخنو، رعد، غرش، غرشت، کنور، تندور ≠ برق، صاعقه، عاصفه