کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کنود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کنود
/kanud/
معنی
ناسپاس.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کنود
لغتنامه دهخدا
کنود. [ ک َ ] (ع ص ) ناسپاس . (غیاث )(ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ). ناسپاس . مذکر و مؤنث در وی یکسان است . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد) (دهار). حق نشناس . آنکه کفران نعمت کند. نمک کور. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ناس...
-
کنود
لغتنامه دهخدا
کنود. [ ک ُ ] (ع مص ) ناسپاسی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (اِمص ) ناسپاسی . (غیاث ). ناسپاسی و حق ناسپاسی . (فرهنگ فارسی معین ) : جزاء جحود سزای کفر و کنود او تا ابدالاَّبدین بدو می رسانن...
-
کنود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] kanud ناسپاس.
-
کنود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] konud ناسپاسی؛ ناشکری؛ کفران نعمت.
-
کنود
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ ع . ] (ص .)1 - ناسپاس ، حق ناشناس . 2 - بخیل .
-
واژههای مشابه
-
کَنُودٌ
فرهنگ واژگان قرآن
بسيارکفران گربسيار ناسپاس - کسي که پيرو هواي نفس و دلداده به لذائذ دنيا است ، و در نتيجه از شکر پروردگارش در مقابل نعمتهايي که به او ارزاني داشته غافل است
-
چاه آبی کنود
لغتنامه دهخدا
چاه آبی کنود. [ ک َ ] (اِخ ) چاهی است در طرابلس که هر کس آب از آن چاه بخورد احمق گردد و این مثل است . (برهان )(آنندراج ). || و آبی کبود هم بنظر آمده است که بجای نون بای ابجد باشد. (برهان ) (آنندراج ).
-
واژههای همآوا
-
کَنُودٌ
فرهنگ واژگان قرآن
بسيارکفران گربسيار ناسپاس - کسي که پيرو هواي نفس و دلداده به لذائذ دنيا است ، و در نتيجه از شکر پروردگارش در مقابل نعمتهايي که به او ارزاني داشته غافل است
-
جستوجو در متن
-
kondo
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کنود
-
جحود
لغتنامه دهخدا
جحود. [ ج َ ] (ع ص ) کَنود. (یادداشت مؤلف ). کافر. کفور. فرعون . کافره .
-
تنهاخوار
لغتنامه دهخدا
تنهاخوار. [ ت َ خوا / خا ] (نف مرکب ) تنهاخور. کنود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : بداند هرکه باتدبیر باشدکه تنهاخوار، تنهامیر باشد.نظامی .
-
کفور
لغتنامه دهخدا
کفور. [ ک َ ] (ع ص ) حق ناشناس و ناگرونده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ناسپاسی کننده از نعمت . (غیاث ).ناسپاسی کننده ٔ نعمت . (آنندراج ). ناسپاس . (دهار) (مهذب الاسماء). کافر. (از اقرب الموارد). کنود. سخت ناسپاس . (یادداشت مؤلف ). ج ، کُفُر. (اق...