کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کنهترسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
acarophobia
کنهترسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[دامپزشکی - پاتوبیولوژی] ترسِ مرضی از کنه
-
واژههای مشابه
-
ترسی
لغتنامه دهخدا
ترسی . [ ] (اِخ ) شیخ عبدالرحیم الترسی قادری . از خلفای اشرف زاده ٔرومی است که به سال 916 هَ . ق . درگذشت . او راست دیوان الالهیات ترکی . (از اسماء المؤلفین ج 1 ص 563).
-
ترسی
لغتنامه دهخدا
ترسی . [ ] (اِخ ) عبداللطیف بن ابی طاهر احمدبن محمدبن هبةاﷲ الهاشمی الصوفی بغدادی ، معروف به ترسی . پس از سال 615 هَ . ق . در اشبیلیه درگذشت . از تصانیف اوست : 1 - الدلیل فی الطریق من اقاویل اهل التحقیق . 2 - نزهةالناظر فی مناقب الشیخ عبدالقادر گیلان...
-
ترسی
لغتنامه دهخدا
ترسی . [ ت َ ] (اِ) ترسا. مؤلف انجمن آرا آرد: بعضی لغات را که مختوم به الف است اماله نموده با قوافی یایی قافیه کرده اند و بالعکس چنانکه بنت کعب رابعه ٔ قزداری که از متقدمین شعرا و معاصر رودکی بخارایی است ترسا را ترسی ساخته و با مأوی و مانی قافیه کر...
-
ترسی
لغتنامه دهخدا
ترسی . [ ت َرْ رَ سی ی ] (اِخ )رجوع به ابن قطاع و معجم البلدان ذیل تَرّسة شود.
-
ترسی
لغتنامه دهخدا
ترسی . [ ت َرْ رَ سی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به تَرَّسة. (از معجم البلدان ). و رجوع به ماده ٔ بعد و تَرَّسة شود.
-
ترسی
لغتنامه دهخدا
ترسی . [ ت ُ ] (اِخ ) از رجال سیاسی و دولتی فرانسه بود که در سال 1665 م . در پاریس متولد شد و در جنگ جانشینی اسپانیا و قرارداد با اتریش موقع خاصی بدست آورد. به سال 1746 درگذشت .
-
ترسی
لغتنامه دهخدا
ترسی . [ ت ُ ] (ص نسبی ) هر چیز که بصورت سپر مشابه باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). منسوب به ترس که سپر باشد و سپرمانند. (ناظم الاطباء). || (اِ) نام غضروفی باشد از غضروفهای حنجره که به لمس در زیر زنخدان پیدا باشد، و آنرا درقی نیز گویند. (یادداشت بخط ...
-
کنه
لغتنامه دهخدا
کنه . [ ک َ ن َ / ن ِ ] (اِ) جانوری که بر بدن گوسفند و شتر و گاو و خر و سگ امثال اینها چسبد و مانند شپش خون خورد و به عربی قراد گویندش و اگر خون او را در شراب داخل کنند و خورند در دم مستی آرد. (برهان ) (آنندراج ) (از غیاث ). جانورکی که بر بدن گوسپند ...
-
کنه
لغتنامه دهخدا
کنه . [ ک َن ْ ن َ ] (اِخ ) کلنه . (قاموس کتاب مقدس ). و رجوع به کلنه در همین لغت نامه و ایران باستان ج 1 ص 445 شود.
-
کنه
لغتنامه دهخدا
کنه . [ ک َن ْ ن َ / ن ِ ] (اِ) پلیته ٔ چراغ بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 507). فتیله ٔ چراغ . پلیته . (فرهنگ فارسی معین ) : کنه رادر چراغ کرد سبک پس در او کرد اندکی روغن .رودکی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 507).
-
کنه
لغتنامه دهخدا
کنه . [ ک ُن ْه ْ ] (ع اِ) گوهر هر چیزی و پایان آن و اندازه و هنگام و وجه و روی آن و از این فعلی مشتق نمی شود.(از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). یقال : عرفته کنه المعرفة؛ شناختم آن را به حقیقت شناسائی . و ان کلام المر...
-
کنة
لغتنامه دهخدا
کنة. [ ک َن ْ ن َ ] (ع اِ) زن پسر یا زن برادر. ج ، کَنائِن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از دهار) (مهذب الاسماء).
-
کنة
لغتنامه دهخدا
کنة. [ ک ِن ْ ن َ ] (ع اِ) کِن ّ. پوشش هر چیزی و پرده ٔ آن . ج ، اَکنان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). هر چیزی که بدان چیزی رانگاه دارند و هر چه بدان چیزی را بپوشانند و پرده وچتر و سایبان . (ناظم الاطباء). || سرای و خانه . (از منتهی الارب ). || ...