کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کنه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کنه
/kane/
معنی
۱. (زیستشناسی) جانوری از خانوادۀ بندپایان با زندگی انگلی که بهوسیلۀ خرطوم خود خون حیوانات را میمکد.
۲. (اسم، صفت) [مجاز] کسی که در امری سماجت بسیار کند؛ بدپیله؛ سمج: عجب آدم کنهای هستی!.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اساس، اصل، پایه، جوهر، ذات
۲. ته، ژرفا، عمق
دیکشنری
end, essence, genius, interior, root, substance
-
جستوجوی دقیق
-
کنه
لغتنامه دهخدا
کنه . [ ک َ ن َ / ن ِ ] (اِ) جانوری که بر بدن گوسفند و شتر و گاو و خر و سگ امثال اینها چسبد و مانند شپش خون خورد و به عربی قراد گویندش و اگر خون او را در شراب داخل کنند و خورند در دم مستی آرد. (برهان ) (آنندراج ) (از غیاث ). جانورکی که بر بدن گوسپند ...
-
کنه
لغتنامه دهخدا
کنه . [ ک َن ْ ن َ ] (اِخ ) کلنه . (قاموس کتاب مقدس ). و رجوع به کلنه در همین لغت نامه و ایران باستان ج 1 ص 445 شود.
-
کنه
لغتنامه دهخدا
کنه . [ ک َن ْ ن َ / ن ِ ] (اِ) پلیته ٔ چراغ بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 507). فتیله ٔ چراغ . پلیته . (فرهنگ فارسی معین ) : کنه رادر چراغ کرد سبک پس در او کرد اندکی روغن .رودکی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 507).
-
کنه
لغتنامه دهخدا
کنه . [ ک ُن ْه ْ ] (ع اِ) گوهر هر چیزی و پایان آن و اندازه و هنگام و وجه و روی آن و از این فعلی مشتق نمی شود.(از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). یقال : عرفته کنه المعرفة؛ شناختم آن را به حقیقت شناسائی . و ان کلام المر...
-
کنه
واژگان مترادف و متضاد
۱. اساس، اصل، پایه، جوهر، ذات ۲. ته، ژرفا، عمق
-
کنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kane ۱. (زیستشناسی) جانوری از خانوادۀ بندپایان با زندگی انگلی که بهوسیلۀ خرطوم خود خون حیوانات را میمکد.۲. (اسم، صفت) [مجاز] کسی که در امری سماجت بسیار کند؛ بدپیله؛ سمج: عجب آدم کنهای هستی!.
-
کنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] konh ۱. اصل؛ گوهر؛ حقیقت.۲. [قدیمی] پایان؛ نهایت چیزی.
-
کنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کنَّة] [قدیمی] konne سایهبان بالای در؛ سقف یا پوشش بالای در خانه.
-
کنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] konne فتیلۀ چراغ: ◻︎ کنه را در چراغ کرد سبک / پس در او کرد اندکی روغن (رودکی۱: ۹۱).
-
کنه
فرهنگ فارسی معین
(کُ) [ ع . ] (اِ.) حقیقت ، باطن ، پایان هر چیز.
-
کنه
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) فتیلة چراغ ، پلیته .
-
کنه
فرهنگ فارسی معین
(کُ نَّ یا نُِ) [ ع . کنة ] (اِ.) سایبان بالای در.
-
کنه
فرهنگ فارسی معین
(کَ نِ) (اِ.) 1 - حشرة ریزی که به پوست بدن حیوان یا انسان می چسبد و از طریق منافذ پوست خون را می مکد. 2 - کنایه از: آدم سمج و پررو.
-
کنه
واژهنامه آزاد
کُنه روسری مستطیل شکل زنان یاسوجی
-
کنه
واژهنامه آزاد
کَنِه ( kane): در معنای علمی و بیولوژیک: کَنه ها از جانوران کوچک انگلی هستند. کنه ها بندپا هستند و از نظر علمی به دو گروه کنه های حیوانی یا Ticks و سایر کنه ها یا MItes تقسیم می شوند که گروه اخیر را برخی هیره می نامند. در باور عامه نام کنه فقط به کن...