کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کننده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کننده
/kanande/
معنی
کسی که چیزی را از جایی یا از چیزی بکند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
عامل، عملگر، فاعل، کنشگر
دیکشنری
eer _, ent _, digger, doer, er _, ist _, or _, ier _, stripper
-
جستوجوی دقیق
-
کننده
لغتنامه دهخدا
کننده . [ ک َ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) اسم فاعل از کندن . کاونده و کلنگ دار و آنکه جایی را بکند. (ناظم الاطباء). حفرکننده . حفار. (فرهنگ فارسی معین ) : کننده تبر زد همی از برش پدید آمد از دور جای درش . فردوسی .محمود بفرمود تا کننده و تیشه و بیل آوردند ...
-
کننده
لغتنامه دهخدا
کننده . [ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) اسم فاعل از کردن . فاعل و عامل و گماشته . کارگزار و نماینده . سازنده . (ناظم الاطباء). ترجمه ٔ عامل . (آنندراج ). عامل . سازنده . انجام دهنده . (فرهنگ فارسی معین ) : و این کننده ٔ این خانه را آشکار کند. (تاریخ سیس...
-
کننده
واژگان مترادف و متضاد
عامل، عملگر، فاعل، کنشگر
-
کننده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kanande کسی که چیزی را از جایی یا از چیزی بکند.
-
کننده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] konande کسی که کاری را انجام میدهد.
-
واژههای مشابه
-
کمین کننده
لغتنامه دهخدا
کمین کننده . [ ک َ ک ُ ن َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) آنکه به قصد دشمن یا صید در جایی پنهان شود و ناگاه بدر آید و بر او زند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
گله کننده
لغتنامه دهخدا
گله کننده . [ گ ِ ل َ / ل ِ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) شکایت کننده . شاکی . (دهار). رجوع به گله و گله کردن شود.
-
گمراه کننده
لغتنامه دهخدا
گمراه کننده . [ گ ُ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) فاتِن . (منتهی الارب ). مُضِل ّ. به بیراهی اندازنده . سرگردان کننده . و رجوع به گمراه شود.
-
کوتاهی کننده
لغتنامه دهخدا
کوتاهی کننده . [ ک ُ ن َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) مقصر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کوتاهی کردن شود.
-
کوچ کننده
لغتنامه دهخدا
کوچ کننده . [ کو ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) رحلت کننده . مهاجرت کننده . رجوع به کوچ کردن و کوچ شود.
-
کوشش کننده
لغتنامه دهخدا
کوشش کننده . [ ش ِ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) سعی کننده . جهدکننده . مجاهده کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
flatting agent
ماتکننده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] مادهای که به پوشرنگ یا ورنی یا دیگر مواد پوششی افزوده میشود تا از برّاقیت فیلم (film) خشک بکاهد
-
nanomanipulator
نانودستکاریکننده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نانوفنّاوری] دستگاهی برای کار بر روی اشیایی در ابعاد نانو
-
contaminant
ناسالمکننده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] عاملی که باعث تغییرات نامطلوب شرایط آب یا خاک شود