کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کنفت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کنفت
/keneft/
معنی
۱. چرکین؛ کثیف.
۲. [عامیانه] ضایع.
۳. شرمسار.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کنفت
لغتنامه دهخدا
کنفت . [ ک ِ ن ِ ] (ص ) سرشکسته و خوار و خفیف و دمق شده . اصلاً این صفت برای غیرذی روح و به معنی کثیف است : پارچه ٔ کنفت ، کاغذ کنفت ، کتاب کنفت . امابعد بر سبیل توسع برای انسان نیز به کار رفته است . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). کنف . (فرهنگ فا...
-
کنفت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] keneft ۱. چرکین؛ کثیف.۲. [عامیانه] ضایع.۳. شرمسار.
-
کنفت
فرهنگ فارسی معین
(کِ نِ) (ص .) (عا.) شرمسار، خجل .
-
واژههای مشابه
-
کنفت شدن
لغتنامه دهخدا
کنفت شدن . [ ک ِ ن ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) از تازگی وطراوت افتادن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از دور که روی تخت دراز کشیده بود (سوسن ) مانند مجسمه ٔ ظریف و شکننده ای به نظر می آمد که انسان جرأت نمی کرد او را لمس بکند از ترس اینکه مبادا کنفت و پژمر...
-
کنفت کردن
لغتنامه دهخدا
کنفت کردن . [ ک ِ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از سکه انداختن . از سکه و صورت انداختن . به صورت مطلوب ِ چیزی ، زیان وارد آوردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). چیزی را کثیف و دستمالی کردن . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ). || کسی را خوار و خفیف و سرشکسته و...
-
کِنف کردن، کنفت کردن
لهجه و گویش تهرانی
خجالت دادن ، شرمنده کردن:آدم کچل بشه کنف نشه
-
واژههای همآوا
-
کنفة
لغتنامه دهخدا
کنفة. [ ک َ ن َ ف َ ](ع اِ) ناحیه و کرانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): کنفة الابل . ناحیتها و جانبها. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
برزخ،()شدن
لهجه و گویش تهرانی
کنف،پَکَر، کنفت شدن،پکر شدن
-
خیت
لغتنامه دهخدا
خیت . (ص ) شرمنده . بور. کنفت .
-
زابیل
واژهنامه آزاد
هر چیز ضایع و مسخره، آدم کنفت ،چیزی که مایه تمسخر و ننگ است
-
خیت
واژگان مترادف و متضاد
۱. بور، خجلتزده، سرافکنده، شرمنده، کنفت ≠ سرفراز، مفتخر ۲. رشته، سلک
-
کنفته کاری
لغتنامه دهخدا
کنفته کاری . [ ک ِ ن ِ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) کثافت کاری . دله کاری . اشتغال به مشاغل پست و دله کاری . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ). و رجوع به کنفت و دیگر ترکیبات این کلمه شود.