کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کنده کولان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کنده کولان
لغتنامه دهخدا
کنده کولان . [ ک ُ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان لاهیجان است که در بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد واقع است و 119 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
واژههای مشابه
-
کندة
لغتنامه دهخدا
کندة. [ ک ِ دَ ] (اِخ ) نام قبیله ای است از عرب . (از معجم البلدان ) (از لباب الانساب ). نام قبیله ای از تازیان یمن . (ناظم الاطباء). نام پدر قبیله ای یا تیره ای است از یمن و او کندةبن ثور بوده است . قبیله ٔ کنده در جنوب شبه جزیره ٔ عربستان سکونت کرد...
-
کندة
لغتنامه دهخدا
کندة. [ ک ِ دَ ] (ع اِ) پاره ای از کوه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قطعه ای از کوه . (از اقرب الموارد).
-
stump
کُنده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] پایینترین قسمت تنه که پس از قطع درخت بر روی زمین باقی میماند
-
کُنده
لهجه و گویش تهرانی
تنه درخت میز کار کفاشی
-
کُنده
لهجه و گویش تهرانی
تنه ضخیم درخت
-
کنده کش،کنده کشی
لهجه و گویش تهرانی
خم زانو را گرفتن و زمین زدن
-
گل کنده
لغتنامه دهخدا
گل کنده . [ گ ُ ک َ دَ / دِ ] (اِخ )نام شهری است به هندوستان از کرناتک در حدود حیدرآباد. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نام قصبه ای است در یک فرسخی حیدرآباد دکن که قریب یک قرن و نیم از سال 924 تا سال 1098 پایتخت شاهان قطب شاهی بوده و قلعه و مقابر ایشان ت...
-
کنده ٔ چهاربند
لغتنامه دهخدا
کنده ٔ چهاربند. [ ک ُ دَ /دِ ی ِ چ َ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از دنیاست به اعتبار چهار عنصر. (برهان ) (فرهنگ فارسی معین ). دنیا. (ناظم الاطباء).
-
کنده شدن
لغتنامه دهخدا
کنده شدن . [ ک ُ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بند شدن . (غیاث ) (آنندراج ) : کنده شده پای و میان گشته کوزسوخته ٔ روغن خویشی هنوز.نظامی .
-
کنده پیر
لغتنامه دهخدا
کنده پیر. [ک َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) زن پیر و پیره زال . (ناظم الاطباء). رجوع به گنده پیر و المعرب جوالیقی ص 272 شود.
-
کنده خالو
لغتنامه دهخدا
کنده خالو. [ ک َ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کاریزنو است که در بخش تربت جام شهرستان مشهد واقع است و 201 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
کنده روی
لغتنامه دهخدا
کنده روی . [ ک َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) سفره ٔ روی میز. || دستمال . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). رجوع به کندوری شود.
-
کنده سور
لغتنامه دهخدا
کنده سور. [ ک َ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان میرده است که در بخش مرکزی شهرستان سقز واقع است و 140 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).