کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کنده کاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کنده کاری
/kandekāri/
معنی
عمل کندن و نقشونگار انداختن روی سنگ، چوب، یا فلز؛ کندهگری.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
dugout, engraving, etching
-
جستوجوی دقیق
-
کنده کاری
لغتنامه دهخدا
کنده کاری . [ ک َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) نقشها که به زر و چوب و سنگ و امثال آن کنند. (غیاث ). کنده گری . حکاکی . (فرهنگ فارسی معین ). عمل کنده کار. (از آنندراج ). حکاکی . (ناظم الاطباء). نقش کندن بر ظروف و آلات فلزی . عمل کندن اشکال در اوانی و ظروف و...
-
کنده کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) kandekāri عمل کندن و نقشونگار انداختن روی سنگ، چوب، یا فلز؛ کندهگری.
-
کنده کاری
فرهنگ فارسی معین
(کَ دِ) (حامص .) حکاکی روی چوب ، فلز و غیره . حکاکی .
-
واژههای مشابه
-
کندة
لغتنامه دهخدا
کندة. [ ک ِ دَ ] (اِخ ) نام قبیله ای است از عرب . (از معجم البلدان ) (از لباب الانساب ). نام قبیله ای از تازیان یمن . (ناظم الاطباء). نام پدر قبیله ای یا تیره ای است از یمن و او کندةبن ثور بوده است . قبیله ٔ کنده در جنوب شبه جزیره ٔ عربستان سکونت کرد...
-
کندة
لغتنامه دهخدا
کندة. [ ک ِ دَ ] (ع اِ) پاره ای از کوه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قطعه ای از کوه . (از اقرب الموارد).
-
stump
کُنده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] پایینترین قسمت تنه که پس از قطع درخت بر روی زمین باقی میماند
-
کُنده
لهجه و گویش تهرانی
تنه درخت میز کار کفاشی
-
کُنده
لهجه و گویش تهرانی
تنه ضخیم درخت
-
کنده کش،کنده کشی
لهجه و گویش تهرانی
خم زانو را گرفتن و زمین زدن
-
گل کنده
لغتنامه دهخدا
گل کنده . [ گ ُ ک َ دَ / دِ ] (اِخ )نام شهری است به هندوستان از کرناتک در حدود حیدرآباد. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نام قصبه ای است در یک فرسخی حیدرآباد دکن که قریب یک قرن و نیم از سال 924 تا سال 1098 پایتخت شاهان قطب شاهی بوده و قلعه و مقابر ایشان ت...
-
کنده ٔ چهاربند
لغتنامه دهخدا
کنده ٔ چهاربند. [ ک ُ دَ /دِ ی ِ چ َ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از دنیاست به اعتبار چهار عنصر. (برهان ) (فرهنگ فارسی معین ). دنیا. (ناظم الاطباء).
-
کنده شدن
لغتنامه دهخدا
کنده شدن . [ ک ُ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بند شدن . (غیاث ) (آنندراج ) : کنده شده پای و میان گشته کوزسوخته ٔ روغن خویشی هنوز.نظامی .
-
کنده پیر
لغتنامه دهخدا
کنده پیر. [ک َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) زن پیر و پیره زال . (ناظم الاطباء). رجوع به گنده پیر و المعرب جوالیقی ص 272 شود.
-
کنده خالو
لغتنامه دهخدا
کنده خالو. [ ک َ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کاریزنو است که در بخش تربت جام شهرستان مشهد واقع است و 201 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).