کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کندن با گاز یا دندان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کَندن
لهجه و گویش تهرانی
حفر نمودن، چاله ایجاد کردن
-
گور کندن
لغتنامه دهخدا
گور کندن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قبر برای مرده ساختن . کندن زمین را تا مرده رادر آن نهند. اجداث . اجتداث . (تاج المصادر بیهقی ).
-
گوهر کندن
لغتنامه دهخدا
گوهر کندن . [ گ َ / گُو هََ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به معنی و مرادف گوهر به تیشه شکستن باشد. (از بهار عجم ). گوهر از کان برآوردن .
-
گهر کندن
لغتنامه دهخدا
گهر کندن . [ گ ُ هََ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مخفف گوهر کندن . رجوع به همین کلمه شود.
-
کنگر کندن
لغتنامه دهخدا
کنگر کندن .[ ک َ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از کار بی منفعت بسیار مشقت بی حاصل پرآزار و تعب کردن باشد. (برهان ) (آنندراج ). محنت بی حاصل و بیهوده کشیدن . (ناظم الاطباء). کار بی منفعت و پرمشقت کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
کان کندن
لغتنامه دهخدا
کان کندن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) استخراج معدن . کاوش کان . رجوع به ترکیبات کان شود.
-
نقب کندن
لغتنامه دهخدا
نقب کندن . [ ن َ ک َ دَ] (مص مرکب ) نقب زدن . رجوع به نقب و نقب زدن شود.
-
سبلت کندن
لغتنامه دهخدا
سبلت کندن . [ س ِ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عاجزی و فروتنی کردن . (آنندراج ). کنایه از حسد بردن . حقد ورزیدن : آن مسیحا مرده زنده می کندآن یهود از حقد سبلت می کند.مولوی .
-
غال کندن
لغتنامه دهخدا
غال کندن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غال ِ کاری را کندن ، در تداول عامه ، به پایان بردن . تمام کردن .
-
پوست کندن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص م .) 1 - پوست گرفتن . 2 - قشری از مغز جدا کردن . 3 - غیبت کردن . 4 - صریح گفتن .
-
جان کندن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص ل .) مردن .
-
دل کندن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص ل .) قطع علاقه کردن ، ترک کردن .
-
پیکان کندن
لغتنامه دهخدا
پیکان کندن . [ پ َ / پ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیکان کشیدن . برآوردن پیکان از ریش : سخت مشتاقیم پیمانی بکُن سخت مجروحیم پیکانی بکَن .سعدی .
-
ترب کندن
لغتنامه دهخدا
ترب کندن . [ ت ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از جماع کردن . (آنندراج ) : چه تربها که نکندم بطرز خود که فلک ز یمن هزل بمن داد خط ترخانی . ملا فوقی ((از آنندراج ). || در بیت زیر از گلستان بمعنی رفع زحمت کردن و نظایر آن آمده : امروز دو مرده پیش گیرد مِرْک...
-
جامه کندن
لغتنامه دهخدا
جامه کندن . [ م َ / م ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جامه از تن جدا کردن . (بهار عجم ) (از ارمغان آصفی ). پیراهن از تن برون کردن . لباس را بیرون آوردن : جامه ٔ واژون طالع میکنم از تن کلیم بخت را از همت والا دگرگون میکنم .کلیم همدانی (از ارمغان آصفی ) (از آنند...