کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کندلان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کندلان
/ka(o)ndolān/
معنی
۱. نوعی خیمه؛ خیمۀ بزرگ.
۲. خیمهای که جلو درگاه پادشاهان برپا میکردند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کندلان
لغتنامه دهخدا
کندلان . [ ک ُ دِ / دُ ] (اِخ ) دهی از دهستان براآن است که در بخش حومه ٔ شهرستان اصفهان واقع است و 121 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10). از قرای اصفهانست . (از معجم البلدان ) (از لباب الانساب ).
-
کندلان
لغتنامه دهخدا
کندلان . [ ک ُ دُ / دَ ] (اِ) نوعی از خیمه را گویند و بعضی این لغت را ترکی می دانند. (برهان ). خیمه ای بزرگ که در پیش درگاه ملوک بر پای دارند و این لغت را برخی ترکی می دانند. (آنندراج ) (انجمن آرا). خیمه ای کلان و بزرگ که در پیش دروازه ٔ پادشاه استاد...
-
کندلان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] ka(o)ndolān ۱. نوعی خیمه؛ خیمۀ بزرگ.۲. خیمهای که جلو درگاه پادشاهان برپا میکردند.
-
جستوجو در متن
-
کندلانی
لغتنامه دهخدا
کندلانی . [ ک ُ دُ ] (ص نسبی ) منسوب به کندلان است که از قرای اصفهان می باشد. (الانساب سمعانی ). منسوب به کندلان است که از قرای اصفهان می باشد و از آنجاست ابوطالب احمدبن محمدبن احمدبن محمدبن یوسف بن دینار قرشی کندلانی الاصبهانی . (از لباب الانساب ).
-
لان
لغتنامه دهخدا
لان . (فعل امر) امر از لاندن به معنی جنبانیدن و افشانیدن یعنی بجنبان و بیفشان . (برهان ) (جهانگیری ). رجوع به لاندن شود. || (اِ) مغاک و گودال . (برهان ). گو و مغاک . (آنندراج ). مغاک . اسدی در لغت نامه ذیل کلمه ٔمغاک گوید: گو باشد در زمین و لان نیز گ...
-
شامیانه
لغتنامه دهخدا
شامیانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) پوش که خیمه ٔ بزرگ سرپهن است . || سقف پهن پارچه ای و این لفظدر تکلم امروز هند هست . (فرهنگ نظام ). || سایبان و آفتاب گردان . چتر تابستانی و زمستانی . (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ). || سراپرده . (ناظم الاطباء) : و معاینه مشاه...
-
گیلان کوتم
لغتنامه دهخدا
گیلان کوتم . [ ] (اِخ ) به گفته ٔ حمداﷲ مستوفی مصب سپیدرود است در دریای خزر. (نزهة القلوب چ اروپا مقاله ٔ سوم ص 217). توضیح اینکه رودخانه ٔ قزل اوزن پس از آنکه در منجیل به رودخانه ٔ شاهرود پیوست و تشکیل سپیدرود را داد به سوی دریای خزر جریان پیدا میکن...
-
تتق
لغتنامه دهخدا
تتق . [ت ُ ت ُ ] (اِ) تقتق بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 249). ططق بود. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). چادر و پرده ٔ بزرگ . (برهان ) (ناظم الاطباء). سراپرده . (غیاث اللغات ). پرده . (شرفنامه ٔ منیری ) (اوبهی ) (دهار). صاحب کشف نوشته که این لفظ عربی نی...
-
خیمة
لغتنامه دهخدا
خیمة. [ خ َ م َ ] (ع اِ) هر خانه ٔ مستدیر. خیم . || سه یا چهار چوب که بر آن گیاه اندازند و در گرما بسایه ٔ آن نشینند. || هر خانه ای که از چوبهای درخت ساخته شود. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). الاچیق . (یادداشت مؤلف ). ج ، خیمات ، ...