کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کندس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کندس
/kondos/
معنی
گیاهی با برگهای بیضی دندانهدار و ریشهای حاوی مواد سمّی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کندس
لغتنامه دهخدا
کندس . [ ک ِ دِ ] (اِ) عکه و زاغچه . (ناظم الاطباء). رجوع به کندش شود.
-
کندس
لغتنامه دهخدا
کندس . [ ک ُ دُ ] (اِ) بیخ گیاهی است . (آنندراج ). بیخ گیاهی که درون آن زرد و برونش سیاه و مقیی ٔ و مسهل و سفوف آن را چو به بینی کشند عطسه آورد. (ناظم الاطباء). رجوع به کندش شود.
-
کندس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کندسه› (زیستشناسی) [قدیمی] kondos گیاهی با برگهای بیضی دندانهدار و ریشهای حاوی مواد سمّی.
-
واژههای همآوا
-
کندث
لغتنامه دهخدا
کندث . [ ک ُ دُ ] (ع ص ) کُنادِث . درشت سخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
استروطیم
لغتنامه دهخدا
استروطیم . [ ] (اِ) بفرنگی کندش است . (فهرست مخزن الادویه ). خربق . کندس . بیخ گازران . خانق الذئب .
-
پلاخم
لغتنامه دهخدا
پلاخم . [ پ َ خ ِ ] (اِ) پلخم . خربق سفید. خربق ابیض .کندس . کُندُش . بیخ گازران .
-
ازگل
لغتنامه دهخدا
ازگل . [ اَ گ ِ ] (اِ) ازگیل . و در لاهیجان ، کلاردشت و گرگان بنام کُنوس ، کُنُس ، کُندُز، و در کتول باسم کُندُس نامیده میشود. و رجوع به ازگیل شود.
-
قندس
لغتنامه دهخدا
قندس . [ ق ُ دُ ] (معرب ، اِ) سگ آبی . (اقرب الموارد).جانوری است . (از آنندراج ) (برهان ). رجوع به ماده ٔ قبل و قندز شود. || گیاهی است که بیخ آن رااشنان خوانند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کندس . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویه ) (از...
-
کندش
لغتنامه دهخدا
کندش . [ ک ُ دُ ] (ع اِ) عکه که مرغی است مانند زاغ . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). عکه و زاغچه . (ناظم الاطباء). عکه . (دهار). عقعق . (اقرب الموارد). || مؤلف منتهی الارب نویسد: داروی معطر کندش است به (شین ) و کندس بدین معنی لغتی پست است . - انتهی . ...
-
تفاح بری
لغتنامه دهخدا
تفاح بری . [ ت ُف ْ فا ح ِ ب َرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زعرور است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). کندس . (ناظم الاطباء). مثلث العجم . علف خرس . علف شیران . نمتک . تفاح البری . شجرةالدب . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به تفاح دشتی شود.
-
ازگیل
لغتنامه دهخدا
ازگیل . [ اَ ] (اِ) درختچه ای که در همه ٔ جنگلهای شمالی حتی ارسباران وگلی داغ و گردنه ٔ چناران میروید. حدّ سفلای آن سواحل آستارا و حد علیا، کتول در ارتفاع 2000 گزی . (گااوبا). ازگِل . نلکه . زعرور. سِر (در آستارا). زِر. تُرسه سِر (در طوالش ). فَتَر (...
-
گندیسکلا
واژهنامه آزاد
کندس . [ ک ُ دُ ] (اِ) بیخ گیاهی است . (آنندراج ). بیخ گیاهی که درون آن زرد و برونش سیاه و مقیی ٔ و مسهل و سفوف آن را چو به بینی کشند عطسه آورد. کلمه کلا (kala)در پارسی و تبری یعنی قریه ، ده ، و محله بکار میرود که در گیلان ومازندران زیاد دیده میشود ...
-
قاتل ابیه
لغتنامه دهخدا
قاتل ابیه . [ ت ِ ل ِ اَ ] (اِ مرکب ) نباتی است که مگس کشد و قابض است . بنگ . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). بنج . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی و قرابادین ). نزد بعضی بیداسقان و نزد جمعی قطلب است . معنی او به لغت پارسی چنان باشد که کشنده ٔ پدر خویش و او را قرناروس هم...