کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کندزبان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کندزبان
/kondzabān/
معنی
کسی که در سخن گفتن کند باشد یا زبانش بگیرد؛ الکن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کندزبان
لغتنامه دهخدا
کندزبان . [ ک ُ زَ ] (ص مرکب ) کسی که زبانش به هنگام سخن گفتن کند باشد. الکن . (فرهنگ فارسی معین ) : کسی که ژاژ دراید به درگهی نشودکه چرب گویان آنجا شوند کندزبان .فرخی (دیوان ص 329).
-
کندزبان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] kondzabān کسی که در سخن گفتن کند باشد یا زبانش بگیرد؛ الکن.
-
جستوجو در متن
-
اکهم
فرهنگ واژههای سره
خیر هچشم، کندزبان
-
الکن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'alkan کسی که زبانش هنگام حرف زدن میگیرد؛ کندزبان.
-
ارتات
لغتنامه دهخدا
ارتات . [ اِ ] (ع مص ) کندزبان کردن . کندزبان گردانیدن . (منتهی الارب ). گرفته سخن گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
الکن
واژگان مترادف و متضاد
ابکم، بکم، بیزبان، کندزبان، گنگ، لال
-
لجلاج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] lajlāj کسی که سخن روان و درست نتواند بگوید؛ کندزبان.
-
لکناء
لغتنامه دهخدا
لکناء. [ ل َ ] (ع ص ) تأنیث الکن . کندزبان .
-
عجمت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: عجمة] [قدیمی] 'ojmat کندزبان بودن؛ لکنت زبان داشتن؛ کندزبانی؛ لکنت زبان.
-
ارتل
لغتنامه دهخدا
ارتل . [ اَ ت َ ] (ع ص ) مرد گنگلاج . کندزبان .
-
اکهم
لغتنامه دهخدا
اکهم . [ اَ هََ ] (ع ص ) کندزبان . || خیره چشم . (آنندراج ) (مؤید الفضلاء).
-
رتوت
لغتنامه دهخدا
رتوت . [ رُ ] (ع مص ) رتت . کندزبان گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) . رتت . (ناظم الاطباء). و رجوع به رَتَت شود.
-
رتت
لغتنامه دهخدا
رتت . [ رَ ت َ ] (ع مص ) رتوت . کندزبان گردیدن . (ناظم الاطباء). و رجوع به رتوت شود.به این ضبط و معنی در جای دیگر دیده نشد، در فرهنگها رُتَّت به این معنی است ، شاید مبدل همان باشد(؟).
-
ادرد
لغتنامه دهخدا
ادرد. [ اَ رَ ] (ع ص ) مرد بی دندان : تا بر سپهر اعظم نقاش لوح رادائم قلم نه کندزبان و نه ادرد است . ابوالفرج رونی .مؤنث : دَرْداء. ج ، دُرْد.