کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کندر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کندر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت] (زیستشناسی) kondor صمغی سفید، نرم، خوشبو، و شیرین که از درختی خاردار شبیه درخت مورد گرفته میشود و هنگام سوختن بوی خوشی میپراکند و در دندانپزشکی جهت قالبگیری دندان به کار میرفته؛ بستج؛ بُستخ؛ مصطکی؛ رماس؛ رماست؛ کندر رومی.
-
کندر
فرهنگ فارسی معین
(کُ دُ) [ سنس . ] (اِ.) صمغی است خوشبو که از درختی شبیه به مورد گرفته می شود. آن را در آتش می سوزانند تا بوی خوش آن منتشر شود.
-
کندر
فرهنگ فارسی معین
(کَ نْ دَ) (اِ.) شهر.
-
کندر
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: kondor طاری: kondor طامه ای: kondor طرقی: kondor کشه ای: kondor نطنزی: kondor
-
واژههای مشابه
-
نعل کندر
لغتنامه دهخدا
نعل کندر. [ ن َ ک َ دَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان پسکوه بخش قاین شهرستان بیرجند. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
قلعه کندر
لغتنامه دهخدا
قلعه کندر. [ ق َ ع َ ک َ دَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کوه پنج بخش مرکزی شهرستان سیرجان ، واقع در 75هزارگزی شمال خاوری سعیدآباد و 4هزارگزی باختر راه مالرو ده چین عباس آباد. سکنه ٔ آن 35 تن است . ساکنین از طایفه ٔ قرائی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی...
-
خرده کندر
لغتنامه دهخدا
خرده کندر. [ خ ُ دَ / دِ ک ُ دُ ] (اِ مرکب ) بعربی دقایق الکندر خوانند و آن صمغی است مانند لبان و بعضی گویند لبان است که بفارسی کندر دریایی و بعربی لبان میگویند و آن از درختی خارناک بهم می رسد و از عمان آورند. (برهان قاطع) (از آنندراج ).
-
اسفند و کندر
فرهنگ گنجواژه
موادمعطر.
-
سِپند و کُندر
فرهنگ گنجواژه
بخور خوشبو.
-
جستوجو در متن
-
frankincense
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بنفش، کندر، لبان، بوته کندر، درخت کندر سرخ، کندر هندی، درخت مرمکی
-
بستج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: بستک] (زیستشناسی) [قدیمی] bostaj = کندر
-
مصطکی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] ‹مسطنجی› [قدیمی] mastaki = کندر
-
رماس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹رماست› (زیستشناسی) [قدیمی] ramās = کندر
-
فندر
لغتنامه دهخدا
فندر. [ ف ُ دُ ] (اِ) کندر. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به کندر شود.