کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کنداور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کنداور
/kondāvar/
معنی
دلیر؛ شجاع؛ جنگجو: ◻︎ نه شمشیر کنداوران کند بود / که کینآوری ز اختر تند بود (سعدی۱: ۱۳۸).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
intrepid
-
جستوجوی دقیق
-
کنداور
لغتنامه دهخدا
کنداور. [ ک ُ وَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) کندآور. به معنی «کنداگر» است که حکیم و دانا باشد . (برهان ). حکیم و فیلسوف و دانا را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). کندا و کنداگر.دانا و حکیم . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ).حکیم و دانا. (ناظم الاطباء) (از غی...
-
کنداور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گنداور› [قدیمی] kondāvar دلیر؛ شجاع؛ جنگجو: ◻︎ نه شمشیر کنداوران کند بود / که کینآوری ز اختر تند بود (سعدی۱: ۱۳۸).
-
واژههای مشابه
-
کندآور
فرهنگ فارسی معین
(کُ. وَ) (ص .) 1 - حکیم ، دانا. 2 - پهلوان .
-
واژههای همآوا
-
کندآور
فرهنگ فارسی معین
(کُ. وَ) (ص .) 1 - حکیم ، دانا. 2 - پهلوان .
-
جستوجو در متن
-
گندآور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gond[']āvar = کنداور
-
چابک اندیش
لغتنامه دهخدا
چابک اندیش . [ ب ُ اَ ] (ص مرکب ) زیرک . هوشیار. تیزفهم . سریعالانتقال : مرا این زن پیر چون مادر است یکی چابک اندیش کندآور است . فردوسی .و آن نمودن که بنگرم پیشی کارها را به چابک اندیشی . نظامی (هفت پیکر).که شنیدم به خردی از خویشان خرده کاران و چابک ...
-
گندآور
لغتنامه دهخدا
گندآور. [ گ ُ وَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مرد مردانه . (لغت فرس اسدی ). مردم شجاع و دلاور و مردانه را گویند. (برهان ) (آنندراج ). جنگجو. سلحشور. سلیح شور. جنگاور. کند. کندا. گنداگر. پهلو. رزم آزما. محمّد معین در حواشی برهان قاطع نویسد: این لغت در فرهنگه...
-
کنداگر
لغتنامه دهخدا
کنداگر. [ ک ُ / ک َ گ َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) به معنی کندا که حکیم و داناست . (از برهان ). کندا. (آنندراج ). حکیم و دانا. (ناظم الاطباء). از: «کندا» + «گر» (پسوند شغل و مبالغه ) (حاشیه ٔ برهان چ معین ). منجم . حکیم . کندا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)...
-
کند
لغتنامه دهخدا
کند. [ ک ُ ] (ص ) دلیر و پهلوان و مردانه و شجاع . (برهان ) (ناظم الاطباء). پهلوان و دلاور که کندآور نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ). پهلوان و دلیر و مردانه بود و آن را کندآور نیز خوانند. (جهانگیری ). پهلوان جنگی که حریف و دشمن جنگی خود را کند آورد و عاجز ک...
-
کندا
لغتنامه دهخدا
کندا. [ ک َ / ک ُ ] (ص ، اِ) حکیم و فیلسوف و دانا و منجم . (برهان ) (از ناظم الاطباء). دانا و حکیم . (آنندراج ). فیلسوف و مهندس و دانا. (اوبهی ). کاهن بود، اعنی آنکه چیزی از خود گوید. فیلسوف و دانا باشد. (صحاح الفرس چ طاعتی ص 27).فیلسوف و دانا و جادو...
-
آور
لغتنامه دهخدا
آور. [ وَ ] (نف مرخم ) مخفف آورنده : بارآور. برآور: درختی بارآور یا برآور. دین آور. سودائی زیان آور. معاملتی سودآور. شرم آور. ننگ آور : جهاندار گفتا به نام خدای بدین نام دین آور پاکرای . دقیقی .به ره هست چندانکه آید بکاردرختان بارآور سایه دار. فردوسی...