کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کنجل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کنجل
/konjol/
معنی
۱. هرچیز پیچیده و درهمکشیدهشده، مانند خمیر نان که در تنور بیفتد و درهمکشیده و گلوله شود.
۲. ویژگی دست یا پایی که انگشتان آن درهمکشیده و کجوکوله باشد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
fusion, glob, lump, mass
-
جستوجوی دقیق
-
کنجل
لغتنامه دهخدا
کنجل . [ ک ُ ج ُ ] (ص ) هر چیز درهم کشیده شده وچین و شکنج به هم رسانیده . || دست و پایی را گویند که انگشتان آن در هم کشیده شده باشد. || خمیر نانی که در تنور افتاده و در میان آتش پخته شده باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
کنجل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹کنجلک› [عامیانه] konjol ۱. هرچیز پیچیده و درهمکشیدهشده، مانند خمیر نان که در تنور بیفتد و درهمکشیده و گلوله شود.۲. ویژگی دست یا پایی که انگشتان آن درهمکشیده و کجوکوله باشد.
-
کنجل
فرهنگ فارسی معین
(کُ جُ) (اِ.) 1 - هر چیز پیچیده و درهم کشیده . 2 - دست و پایی که انگشتان آن درهم کشیده شده و کج و کوله باشد.
-
واژههای مشابه
-
کج و کُنجُل
لهجه و گویش تهرانی
کج
-
جستوجو در متن
-
کنج
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیغوله، زاویه، کنار، گوشه، گوه، نبش ۲. چین، شکن، کنجل ۳. قوز، قوزدار، گوژپشت
-
پخس
لغتنامه دهخدا
پخس . [ پ َ ] (ص ، اِ) تخس . (صحاح الفرس ). بخس . (رشیدی ). کُنجُل . پیر چون بشره ٔ دست و پای در آب گرم . ترنجیده . چین چین شده چنانکه پوست از حرارت آفتاب . (برهان ). چروک خورده . پژمرده . || گداخته . (غیاث اللغات ). || پژمژده بود از نیستی یا از غم ....
-
زامبل جدید
لغتنامه دهخدا
زامبل جدید. [ ل ِ ج َ ] (اِخ ) زامبل بروسی بمعنی زمین و «زمین نو» نام محل اجتماع دو جزیره در اقیانوس منجمد شمالی است که تا شمال بلادار کنجل ، امتداد دارد و بوسیله ٔ تنگه ٔ ویگتش از آن مجزا میگردد. طول این جزیره قریب 855 میل وعرض آن در حدود 260 میل اس...