کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کنایه زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
squibs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کتک زدن، فشفشه، دارای صدای فش فش، کنایه، اتش بازی، کنایه زدن، فشفشه کردن
-
طعنه زدن
واژگان مترادف و متضاد
ملامت کردن، سرزنش کردن، کنایه زدن، زخم زبان زدن، نیشوکنایه زدن، شماتت کردن ≠ تحسین کردن، ستایش کردن
-
نیش زدن
فرهنگ فارسی معین
(زَ دَ) (مص ل .) 1 - گزیدن . 2 - کنایه از: زخم زبان زدن ، طعنه زدن .
-
گوشه زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زَ دَ) (مص ل .) (عا.) طعنه و کنایه زدن .
-
پر و بال زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ دَ) (مص ل .) 1 - پرپر زدن ، بال و پر زدن . 2 - نفرینی است کنایه از: مردن .
-
squibbed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فشردن، کنایه زدن، فشفشه کردن
-
squibbing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تکان دادن، کنایه زدن، فشفشه کردن
-
طعن
واژگان مترادف و متضاد
۱. زخمزبان، سرزنش، طعنه، عیبجویی، کنایه، گوشه، ملامت ۲. عیب گفتن، سرزنش کردن، کنایه زدن ۳. نیزه زدن ۴. نیزهزنی
-
طعن
فرهنگ فارسی معین
(طَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - نیزه زدن . 2 - سرزنش کردن . 3 - کنایه زدن .
-
quip
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فریاد زدن، کنایه، طعنه، طنز، گوشه، لطیفه، بذله، طعنه زدن، مزه ریختن، ایهام گفتن
-
طناب زدن
لغتنامه دهخدا
طناب زدن . [ طَ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از پیمودن . (آنندراج ).
-
زخم زبون، زخم زبون زدن
لهجه و گویش تهرانی
نیش و کنایه،طعنه
-
چشمک،()زدن
لهجه و گویش تهرانی
کنایه و اشاره مخفی با چشم
-
بر سنگ زدن
لغتنامه دهخدا
بر سنگ زدن . [ ب َ س َ زَ دَ ] (مص مرکب ) بر سر سنگ زدن . کنایه از ظاهر کردن و گفتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
دودست زدن
لغتنامه دهخدا
دودست زدن . [ دُ دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) برهم زدن دو دست از روی نشاط و خوشحالی . چپه زدن صفق . دستک زدن . (از یادداشت مؤلف ). || دست افشانی کردن . کنایه از خوشحالی کردن است . (از آنندراج ).