کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کنانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کنانی
لغتنامه دهخدا
کنانی . [ ک ِ ] (اِخ ) رجوع به عبداﷲبن عزیز در همین لغت نامه شود.
-
کنانی
لغتنامه دهخدا
کنانی . [ ک ِ ] (اِخ ) عبدالعزیزبن یحیی بن عبدالعزیز الکنانی المکی . وی مردی فقیه و اهل مناظره و از شاگردان امام شافعی بود، وی به علت زشتروئی به غول ملقب شده بود. در ایام مأمون خلیفه ٔ عباسی به بغداد رفت و بین او و بشرالمریشی مناظره ای در باره ٔ قرآ...
-
کنانی
لغتنامه دهخدا
کنانی . [ ک ِ ] (ص نسبی ) انتساب جمعی از قبایل عرب . (الانساب سمعانی ) (از لباب الانساب ).
-
واژههای مشابه
-
علقمه ٔ کنانی
لغتنامه دهخدا
علقمه ٔ کنانی . [ ع َ ق َم َ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) ابن مُجزِّزبن اعوربن جعدةبن معاذبن عتوارةبن عمربن مدلج . رجوع به علقمه ٔ مدلجی شود.
-
علی کنانی
لغتنامه دهخدا
علی کنانی . [ ع َ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) ابن عمربن ابراهیم بن عبداﷲ کنانی قیچاطی . مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی قیچاطی شود.
-
علی کنانی
لغتنامه دهخدا
علی کنانی . [ ع َ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن صائغ کنانی . متوفی در سال 680 هَ . ق . او راست : شرح جمل ابوالقاسم زجاجی . (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 604).
-
علی کنانی
لغتنامه دهخدا
علی کنانی . [ ع َ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) ابن مقلدبن نصربن منقذ کنانی .مکنی به ابوالحسن و ملقب به سدیدالملک . وی شاعر و امیری شجاع و کریم بود. او اولین تن از بنی منقذ است که بر قلعه ٔ «شیزر» واقع بین معرة و حماة دست یافت . این قلعه در دست رومیان بود و وی در...
-
علی کنانی
لغتنامه دهخدا
علی کنانی . [ ع َ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم کنانی فیجاطی . مکنی به ابوالحسن . متوفی در سال 720 هَ . ق . او راست : التکملة المفیدة لحافظ القصیدة الشاطبیة فی القرأات . (از کشف الظنون ص 649).
-
علی کنانی
لغتنامه دهخدا
علی کنانی . [ ع َ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن عمیر نحوی کنانی . مکنی به ابوالحسن . وی از یاران محمدبن حسن بن مقسم بود و در سال 416 هَ . ق . امالی ثعلب را از او روایت کرده است . (از معجم الادباء یاقوت چ قاهره ج 14 ص 245 و چ مارگلیوث ج 5 ص 378).
-
علی کنانی
لغتنامه دهخدا
علی کنانی . [ ع َ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمدبن علی بن احمدبن حجر عسقلانی مصری کنانی شافعی . مشهور به ابن حجر. رجوع به علی عسقلانی شود.
-
علی کنانی
لغتنامه دهخدا
علی کنانی . [ ع َ ی ِک ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن عبدالرحمان بن عراق شامی حجازی شافعی کنانی . مشهور به ابن عراق و ملقب به سعدالدین . رجوع به علی حجازی (ابن محمدبن ...) شود.
-
عمار کنانی
لغتنامه دهخدا
عمار کنانی . [ ع َم ْ ما رِ ک ِ ] (اِخ ) ابن یاسربن عامربن مالک بن کنانةبن قیس بن حصین بن وذیم کنانی مذحجی عنسی قحطانی ، مکنی به ابوالیقظان . وی از قبیله ٔبنی ثعلبةبن عوف بن حارثةبن عامربن یام بن عنس بن مالک عنسی ، و حلیف بنی مخزوم بود و مادرش «سمیه ...
-
حزین کنانی
لغتنامه دهخدا
حزین کنانی . [ ح َ ن ِ ک َ ] (اِخ ) رجوع به حزین دیلمی شود.
-
رحمت کوزه کنانی
لغتنامه دهخدا
رحمت کوزه کنانی . [ رَ م َ ت ِ زَ ک ُ ] (اِخ ) میرزا محمد. از کوزه کنان آذربایجان بود اما در اصفهان توطن داشت . در طریق عرفان پیرو سلسله ٔ ذهبیه بود. اشعار او بیشتر مثنوی و مدیحه می باشد. اینک نمونه ای از مثنویات او:چند پویم در پی این آرزوشهرشهر و خا...