کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کنار زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کنار زدن
دیکشنری فارسی به عربی
مطلق
-
واژههای مشابه
-
گوشه کنار ،کنار و گوشه
لهجه و گویش تهرانی
اطراف
-
کنار اسماعیل
لغتنامه دهخدا
کنار اسماعیل . [ ک ُ اِ ] (اِخ ) دهی از دهستان دهو است که در بخش میناب شهرستان بندرعباس واقع است و 1300 تن سکنه دارد و مزارع لاتی دان ، رضایی ، مقیاسی ، بندبست و ازبند جزء این ده است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
کنار بروژ
لغتنامه دهخدا
کنار بروژ. [ک َ ب ِ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای سه گانه ٔ بخش صومای شهرستان ارومیه است که در جنوب خاوری بخش واقع است واز پانزده آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته و در حدود2150 تن سکنه دارد. و قراء مهم آن ایستی سو، زین دشت و چوره پائین است . (از فرهنگ جغراف...
-
کنار جستن
لغتنامه دهخدا
کنار جستن . [ ک َ / ک ِ ج ُت َ ] (مص مرکب ) گوشه گرفتن . (آنندراج ) : کسی گیرد آرام دل در کنارکه از صحبت خلق جوید کنار.سعدی .|| وداع کردن . || در بر کشیدن . (آنندراج ).
-
کنار رودخانه
لغتنامه دهخدا
کنار رودخانه .[ ک ِ ن ِ ] (اِخ ) از بلوکات ناحیه ٔ گلپایگان و شامل 24 قریه است . مساحت آن ده فرسخ در ده فرسخ است و جمعیت آن در حدود 6100 تن است . مرکز آن سعیدآباد و حد شمالی کوه و حد شرقی جلگه و حد جنوبی جلگه و غربی آن رودخانه است و قراء مهم آن عبارت...
-
کنار گذاشتن
لغتنامه دهخدا
کنار گذاشتن . [ ک َ / ک ِ گ ُ ت َ ](مص مرکب ) بر کنار کردن . دور از دسترس قرار دادن .
-
کنار گرفتن
لغتنامه دهخدا
کنار گرفتن . [ ک َ / ک ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) کنار جستن . (آنندراج ). دوری کردن . کناره گرفتن : ز پیوند یاری چه گیری کنارکه سروت بود پیش و مه در کنار. اسدی .مگذار کز کنار تو گیرد دمی کنار. سوزنی .رجوع به کناره گرفتن شود. || چسبانیدن کسی را بخود از...
-
کنار نهادن
لغتنامه دهخدا
کنار نهادن . [ ک َ / ک ِ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) دور کردن . برکنار کردن . کنار گذاشتن . || به آغوش نهادن . به بر گرفتن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : سر اونه به کنار و شکمش نرم بخار.منوچهری (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کنار یافتن
لغتنامه دهخدا
کنار یافتن . [ ک َ / ک ِ ت َ ] (مص مرکب ) دوری جستن . اعراض کردن . سر باززدن : بدو گفت قیصر که ای شهریارز فرمان یزدان که یابد کنار.فردوسی .
-
گوشه کنار
لغتنامه دهخدا
گوشه کنار. [ش َ / ش ِ ک ِ ] (اِ مرکب ) طرف . سو. جانب : حافظا گر نروی از در او هم روزی گذری بر سرت از گوشه کناری بکند. حافظ.|| این طرف و آن طرف . این سو و آن سو: اخباری از گوشه کنار شنیده شد.
-
کراجوب کنار
لغتنامه دهخدا
کراجوب کنار. [ ک َ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خرم آباد شهرستان شهسوار. دشتی ، معتدل ، مرطوب و سکنه ٔ آن 140 تن است . آب از رودخانه چشمه کیله . محصولش برنج و مرکبات . شغل اهالی آنجا زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
sideband
کنارباند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] باند بسامدی حاصل از مدولهسازی که در بالا یا پایین نشانک/ سیگنال حامل جای میگیرد
-
هم کنار
لغتنامه دهخدا
هم کنار. [ هََ ک ِ ] (ص مرکب ) هم آغوش . (آنندراج ).