کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کنار رودخانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کنار آمدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . مَ دَ) (مص ل .) سازش کردن ، به تفاهم رسیدن .
-
کنار کشیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) (مص ل .) دست از کاری کشیدن .
-
کنار گرفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گِ رِ تَ) (مص م .) در آغوش کشیدن .
-
پیلسته کنار
لغتنامه دهخدا
پیلسته کنار. [ ل َ ت َ / ت ِ ک َ /ک ِ ] (اِخ ) سواحل العاج . رجوع به سواحل العاج شود.
-
پیش کنار
لغتنامه دهخدا
پیش کنار.[ ک َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان سنگر کهدمات بخش مرکزی شهرستان رشت . واقع در 18 هزارگزی جنوب خاوری رشت و 5 هزارگزی جنوب خاور دوشنبه بازار. جلگه ، معتدل مرطوب ، دارای 1266 تن سکنه . آب آن از غازیان رود از سفیدرود. محصول آنجا برنج و ابریشم . شغل ...
-
دره کنار
لغتنامه دهخدا
دره کنار. [ دَرْ رَ ک ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان غارستاق بخش نور شهر آمل . واقع در 46هزارگزی جنوب باختری آمل و 10هزارگزی باختر راه شوسه ٔ آمل به لاریجان . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
فومش کنار
لغتنامه دهخدا
فومش کنار. [ م ِ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان شاهی که دارای 1320 تن سکنه است . آب آن از نهر هتکه و رود تالار و محصول عمده اش برنج ، غله ،پنبه و کتان است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
قره کنار
لغتنامه دهخدا
قره کنار. [ ق َ رَ ک ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان خنج بخش مرکزی شهرستان لار که در 123 هزارگزی باختر لار واقع است . سکنه ٔ آن 20 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
لاش کنار
لغتنامه دهخدا
لاش کنار. [ ک ِ ] (اِخ ) لاشک . نام موضعی در فیروزکلای کجور. (مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 109).
-
لاژورد کنار
لغتنامه دهخدا
لاژورد کنار. [ ژْ / ژَ وَ ک َ ] (اِخ ) ترجمه ٔ نام ناحیتی از فرانسه به ساحل بحرالروم .
-
ارس کنار
لغتنامه دهخدا
ارس کنار. [ اَ رَ ک ِ ] (اِخ ) خرّه ای از ماکو.
-
بی کنار
لغتنامه دهخدا
بی کنار. [ ک َ / ک ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + کنار) بی کران . بی طرف . بی کناره . بی انتها : روز تو فرخنده باد و عمر تو پاینده باددولت تو بی کران و ملکت تو بی کنار. فرخی .یکی را مباد عزل یکی را مباد غم یکی باد بی زوال یکی باد بی کنار. فرخی .نعمتش پاینده...
-
خوش کنار
لغتنامه دهخدا
خوش کنار. [ خوَش ْ / خُش ْ ک َ / ک ِ ](اِ مرکب ) محبوب . معشوق . (برهان قاطع) : من غرق ملک و نعمت سرمست لطف و رحمت اندر کنار بختم و آن خوش کنار با من . مولوی (از انجمن آرای ناصری ). || (ص مرکب ) خوش نشست و برخاست .با کرشمه و ناز و طنازی در خفت و خیز ...
-
چم کنار
لغتنامه دهخدا
چم کنار. [ چ َ ک ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بخش دهلران شهرستان ایلام که در 30 هزارگزی شمال باختری دهلران و 3 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ دهلران به نصریان واقع است . کوهستانی و گرمسیر است و 58 تن سکنه دارد. آبش از چشمه سار. محصولش غلات ، روغن و پشم و شغل اه...
-
دار کنار
لغتنامه دهخدا
دار کنار. [ ک ِ / ک ُ ] (اِخ ) نام یکی از دهات نمارستاق نور در مازندران . (مازندران و استرآباد رابینو ترجمه ٔ وحید مازندرانی ص 149).