کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کناره نشینی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کناره گیر
لغتنامه دهخدا
کناره گیر. [ ک َ /ک ِ رَ / رِ ] (نف مرکب ) معتزل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).که دوری گزیند. که گوشه گیرد و دوری کند.
-
کناره گیری
لغتنامه دهخدا
کناره گیری . [ ک َ / ک ِ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) عزلت . اعتزال . گوشه گیری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کناره نشین
لغتنامه دهخدا
کناره نشین . [ ک َ /ک ِ رَ / رِ ن ِ ] (نف مرکب ) گوشه نشین . انزواطلب . || ساحل نشین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
drowned coast
غرقهکناره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی] بخشی از حاشیۀ ناهموار دریا که براثر بالا آمدن آب بهصورت مجموعهای از جزایر کوچک درآمده باشد
-
medial border
کنارۀ داخلی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم تشریحی] ← کنارۀ زند داخلی ساعد
-
کناره جو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] ka(e)nāreju کنارهگیر؛ آنکه دوری جوید: ◻︎ با می به کنار جوی میباید بود / وز غصه کنارهجوی میباید بود (حافظ: ۱۱۰۹).
-
کناره جویی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] kenārejuy(')i کنارهگیری؛ دوری جستن.
-
کناره گرد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ka(e)nāregard ۱. کسی که در میان جمع نباشد و خود را کنار بکشد.۲. طفیلی.
-
کناره گیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] ka(e)nāregir کسی که از مردم دوری گزیند و گوشهنشینی اختیار کند؛ کنارهجو.
-
کناره گیری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) kenāregiri ۱. کنارهجویی؛ گوشهنشینی.۲. دست برداشتن از کاری.
-
coastline
خط کناره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی، زمینشناسی، ژئوفیزیک، مهندسی نقشهبرداری] خطی که حداکثر پیشروی امواج توفانی بر روی ساحل/ کرانه را نشان میدهد
-
کناره گرفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گِ رِ تَ) (مص ل .) عزلت گزیدن .
-
کناره گیر
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص فا.) عزلت گزیده .
-
ناپیدا کناره
لغتنامه دهخدا
ناپیدا کناره . [ پ َ / پ ِ ک ِ رَ / رِ ] (ص مرکب ) ناپیداکرانه . بی پایان . غیرمحدود : در این دریای ناپیدا کناره که غیر از غرق گشتن نیست چاره .وحشی .
-
بی کناره
لغتنامه دهخدا
بی کناره . [ ک َ / ک ِ رَ / رِ ] (ص مرکب ) (از: بی + کناره ) بی کنار. بی اندازه . بی حد. بی کرانه . || سخت بسیار. فراوان : بی طاعتی داد این جهان پر اَز نعیم بی مرش وین بی کناره جانورگشتند بنده یکسرش . ناصرخسرو.وگر با سرشبان خلق صحبت کرد خواهی توکناره...