کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کم و بیش گشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کم خوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹کمخور، کمخورد› [قدیمی] kamxār آنکه کم غذا بخورد؛ کمخوراک.
-
کم خون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) (پزشکی) kamxun کسی که مبتلا به کمخونی است.
-
کم دل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] kamdel کمجرٲت؛ ترسو.
-
کم رو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ پررو] [مجاز] kamru باشرم.
-
کم سال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kamsāl خردسال؛ جوان.
-
کم سو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹کمسوی› [عامیانه] kamsu ۱. کمنور؛ کمروشنایی.۲. ویژگی چشمی که دیدش ضعیف است: چشمهای مادربزرگم کمسو بود.
-
کم طاقت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [عامیانه] kamtāqat دارای تابوتوان اندک.
-
کم طالع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] kamtāle' کمبخت؛ بدبخت.
-
کم عقل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] kam'aql کمخرد؛ احمق؛ ابله.
-
کم عمق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] kam'omq ویژگی جایی یا چیزی که گودی آن کم باشد.
-
کم عیار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] kam[']ayār ویژگی مسکوک زر که عیارش کم باشد؛ زر قلب؛ ناسره: ◻︎ زآنجا که پردهپوشی عفو کریم توست / بر قلب ما ببخش که نقدیست کمعیار (حافظ: ۴۹۸).
-
کم کار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ پرکار] kamkār آنکه کم کار میکند.
-
کم کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مقابلِ پرکاری] kamkāri کمکار بودن.
-
کم کاسگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [فارسی. مٲخوذ از عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] kamkāsegi امساک؛ خسیس بودن: ◻︎ تهمت کمکاسگی از خبث کافرنعمتان / پیش من بهتر بُوَد، در بند مهمانی مباش (یحییکاشی: لغتنامه: کم).
-
کم کاسه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. مٲخوذ از عربی] [قدیمی، مجاز] kamkāse ممسک؛ خسیس.