کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمی بیشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کمی بیشی
لغتنامه دهخدا
کمی بیشی . [ ک َ ] (اِ مرکب ) خلاصه ٔ جمعبندی فرد حساب از زیادی و یا کمی . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
کمی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی، مخففِ کمین] [قدیمی، مجاز] kami = کمین۱
-
کمی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) kami ۱. کم بودن: کمی درآمد.۲. (قید) به مقدار کم؛ اندکی.۳. [قدیمی، مجاز] پَستی؛ فرومایگی؛ حقارت.۴. [قدیمی] نقصان؛ کاستی.
-
کُمى
لهجه و گویش بختیاری
komi کدام.
-
کمی آباد
لغتنامه دهخدا
کمی آباد. [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کلخوران است که در بخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع است و 284 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
quantitative inheritance
وراثت کمّی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] رُخنمودهایی که ماهیت آنها کمّی است و فراوانی آنها پیوسته است، مانند قد انسان
-
quantified self, QS, self-tracking, auto-analytics, body hacking, self-quantifying
خودِ کمّی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] اطلاعات و متغیرهای فردی مانند ضربان قلب و وزن و حد نصابهای تمرینهای ورزشی که در اینترنت ثبت میشوند و به اشتراک گذاشته میشوند
-
دست کمی
لغتنامه دهخدا
دست کمی . [ دَ ک َ ] (حامص مرکب ) حالت دست کم . کمی . نقصان . و رجوع به دست کم در ترکیبات دست شود.
-
نان کمی
لغتنامه دهخدا
نان کمی . [ ک ُ ] (ص مرکب ) در تداول مردم فارس ، کسی که از زحمت خود می تواند شکم خود را سیر کند. (فرهنگ نظام ).
-
کمی از
دیکشنری فارسی به عربی
بعض
-
کِم کِمى
لهجه و گویش بختیاری
kem kemi bu kem kemi .
-
کُمى لا
لهجه و گویش بختیاری
komi-lâ کدام طرف، کدام سمت.
-
کُمى یَک
لهجه و گویش بختیاری
komi-yak کدام یک.
-
هیچ کُمى
لهجه و گویش بختیاری
hič komi هیچکدام.