کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کمین
/kamin/
معنی
۱. پنهان شدن در جایی به قصد از پا درآوردن دشمن یا شکار.
۲. (صفت) [قدیمی، مجاز] کمینکرده.
۳. (اسم) [قدیمی، مجاز] کمینگاه.
〈 کمین کردن: (مصدر لازم) در جایی پنهان شدن به قصد از پا در آوردن دشمن یا شکار؛ کمین آوردن؛ کمین ساختن؛ کمین گرفتن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بزنگاه، کمینگاه، مرصاد، مکمن، نخیز، نخیزگاه
۲. ترصد، مخفیشدن
۳. کمترین، کوچکترین
۴. ناتمام، ناقص
۵. پست، حقیر، دون
فعل
بن گذشته: کمین کرد
بن حال: کمین کن
دیکشنری
ambush, least
-
جستوجوی دقیق
-
کمین
لغتنامه دهخدا
کمین . [ ک َ ] (اِخ ) نام محالی است در فارس به سه منزلی شیراز. (انجمن آرا) (آنندراج ). نام یکی ازدهستانهای هشتگانه ٔ بخش زرقان شهرستان شیراز است و از سیزده آبادی تشکیل یافته و در حدود 5200 تن سکنه دارد و قراء مهم آن سعادت آباد و علی آباد و بوکان است ...
-
کمین
لغتنامه دهخدا
کمین . [ ک َ ] (از ع ، اِمص ) پنهان شدن به قصد دشمن و ناگاه بدر آمدن . و صاحب قاموس گوید: کسی که پنهان نشیند به قصد کسی ، پس مأخوذ باشد از کمون ، در این صورت صحیح بودن استعمال با لفظ کردن و گشادن و زدن و بردن و برآوردن و گرفتن که در فارسی مستعمل است...
-
کمین
لغتنامه دهخدا
کمین . [ ک َ ] (ص عالی ) به معنی کم و کمترین و کمینه آمده است .(آنندراج ). به معنی کم و کمترین . (انجمن آرا). کمترین . (فرهنگ فارسی معین ). کوچکترین . اقل : زبرین چرخ فلک زیر کمین همت تست نه عجب گر تو به قدر از همه عالم زبری . فرخی .گردون به امر و نه...
-
کمین
لغتنامه دهخدا
کمین . [ ک َ ] (ع اِ) قوم پنهان نشیننده به قصد دشمن در جنگ . (منتهی الارب ). گروهی که در جنگ پنهان نشینند به قصد دشمن و منه :الکمین فی الحرب حیلة. (ناظم الاطباء). قومی که به خدعه در جنگ پنهان شوند و آن چنان است که در نهانگاهی که کس بر آن آگاه نباشد خ...
-
کمین
لغتنامه دهخدا
کمین . [ ک ُ ] (ص نسبی ) مرد شکم بزرگ و شکم خواره را گویند زیرا که کم به معنی شکم است . || (اِ) بسحاق اطعمه به معنی شکنبه ٔ گوسفند که گیپاپزان پزند و خورند وخرند، گفته و قطعه ٔ سعدی را که در باب گل حمام گفته تضمین نموده . (آنندراج ) (انجمن آرا). شکنب...
-
کمین
واژگان مترادف و متضاد
۱. بزنگاه، کمینگاه، مرصاد، مکمن، نخیز، نخیزگاه ۲. ترصد، مخفیشدن ۳. کمترین، کوچکترین ۴. ناتمام، ناقص ۵. پست، حقیر، دون
-
ambush
کمین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] نوعی تک غافلگیرکننده با اجرای آتش از مواضع پنهان علیه ستونهای متحرک یا موقتاً ثابت دشمن
-
کمین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمع: کمَناء] kamin ۱. پنهان شدن در جایی به قصد از پا درآوردن دشمن یا شکار.۲. (صفت) [قدیمی، مجاز] کمینکرده.۳. (اسم) [قدیمی، مجاز] کمینگاه.〈 کمین کردن: (مصدر لازم) در جایی پنهان شدن به قصد از پا در آوردن دشمن یا شکار؛ کمین آوردن...
-
کمین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kamin ۱. کمترین.۲. کمارزشترین؛ فرومایهترین.
-
کمین
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (ص .) کمترین .
-
کمین
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (اِ.) شخص یا اشخاصی که برای حملة ناگهانی به دشمن در جایی پنهان شوند و منتظر فرصت مناسب باشند.
-
کمین
دیکشنری فارسی به عربی
احبط , اقل ما يمکن , کمين
-
واژههای مشابه
-
کمين
دیکشنری عربی به فارسی
کمين , کينگاه , دام , سربازاني که درکمين نشسته اند , پناه گاه , مخفي گاه سربازان براي حمله , کمين کردن , در کمين نشستن
-
کمین داشتن
لغتنامه دهخدا
کمین داشتن . [ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) کمین کردن . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کمین کردن شود.