کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمیسیون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کمیسیون
/komisiyo(u)n/
معنی
۱. هیئت یا انجمنی مرکب از چند نفر که برای رسیدگی به امری تشکیل شده باشد.
۲. (سیاسی) هریک از شعب مجلس شورا.
۳. پولی که به خاطر انجام کاری یا ترتیب دادن معاملهای بین دو نفر ردوبدل شود؛ حق دلالی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. انجمن، کمیته
۲. حقالعمل، مزد
دیکشنری
commission, committee
-
جستوجوی دقیق
-
کمیسیون
لغتنامه دهخدا
کمیسیون . [ ک ُ یُن ] (فرانسوی ، اِ) مأموریتی که برای اجرای امری به کسی دهند. (فرهنگ فارسی معین ). || مجمعی که جهت تحقیق و مطالعه در باره ٔ طرحی یا مسئله ای تشکیل گردد. (فرهنگ فارسی معین ). || هر یک از شعب مجلس شورای ملی که از عده ای وکیلان تشکیل شو...
-
کمیسیون
واژگان مترادف و متضاد
۱. انجمن، کمیته ۲. حقالعمل، مزد
-
کمیسیون
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] ← گروه 1
-
کمیسیون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: commission] komisiyo(u)n ۱. هیئت یا انجمنی مرکب از چند نفر که برای رسیدگی به امری تشکیل شده باشد.۲. (سیاسی) هریک از شعب مجلس شورا.۳. پولی که به خاطر انجام کاری یا ترتیب دادن معاملهای بین دو نفر ردوبدل شود؛ حق دلالی.
-
کمیسیون
فرهنگ فارسی معین
(کُ) [ فر. ] (اِ.) 1 - گروهی افراد که برای انجام دادن وظیفة خاصی تعیین شده اند، گروه ، هیئت (فره ). 2 - (عا.) حق العمل کاری ، دلالی .
-
کمیسیون
دیکشنری فارسی به عربی
لجنة , مفوضية
-
واژههای مشابه
-
کمیسیون بازی
لغتنامه دهخدا
کمیسیون بازی . [ ک ُ یُن ْ ] (حامص مرکب ) تشکیل کمیسیونهای متعدد و بی نتیجه برای حل مشکلی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
هیئت 1، کمیسیون
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] ← گروه 1
-
مسأله…کمیسیون تحقیق ارجاع داد
دیکشنری فارسی به عربی
أحالَ قَضية إلي لَجنَة التَّحْقيقِ
-
جستوجو در متن
-
commissionerships
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کمیسیون
-
commissionership
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کمیسیون
-
commissionship
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کمیسیون
-
commissions
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کمیسیون ها، کمیسیون، هیئت، حق کمیسیون، ماموریت، حق العمل، حکم، انجام، فرمان، تصدی، گماشتن، ماموریت دادن