کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمچهکِشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
rod drawing
مفتولکشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مواد و متالورژی] فرایندی که در آن میلگرد با کشیده شدن از درون قالب یا حدیده به مفتول تبدیل شود
-
نعش کشی
لغتنامه دهخدا
نعش کشی . [ ن َ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل نعش کش .
-
نقشه کشی
لغتنامه دهخدا
نقشه کشی . [ ن َ ش َ / ش ِ ک َ / ک ِ ](حامص مرکب ) عمل نقشه کش . رجوع به نقشه کش شود. || علم و صنعت نقشه رسم کردن . (ناظم الاطباء).
-
نوره کشی
لغتنامه دهخدا
نوره کشی . [ رَ / رِ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) نوره کشیدن . موهای زاید بدن را با مالیدن نوره زایل کردن .
-
سپاه کشی
لغتنامه دهخدا
سپاه کشی . [ س ِ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) پهلوانی : امیری بود که به مردی و سپاه کشی کس از او بهتر نباشد. (یادداشت مؤلف ).
-
سختی کشی
لغتنامه دهخدا
سختی کشی . [ س َ ک َ/ ک ِ ] (حامص مرکب ) رنج بری . تحمل مشقت : بسختی کشی سخت چون آهنم که از پشت شاهان روئین تنم . نظامی .نه ایم آمده از پی دلخوشی مگر کز پی رنج و سختی کشی . نظامی .کزین آمدن شه پشیمان شده ست ز سختی کشی سست پیمان شده ست . نظامی .نداند ...
-
سپه کشی
لغتنامه دهخدا
سپه کشی . [ س ِ پ َه ْ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل سپاه کش . سپاه کشی کردن : اقبال در این سپه کشی قائد توست در هر منزل پیک ظفر رائد توست .(از بدایع الازمان ).
-
سگ کشی
لغتنامه دهخدا
سگ کشی . [ س َ ک ُ ] (حامص مرکب ) کشتنی است مثل کشتن سگ که آن را مؤاخذه نیست . (آنندراج ) : نشنیدی و وقت سگ کشی میگویی انگار که گربه ٔ سیاهی کشتی .یحیی کاشی (از آنندراج ).
-
صلاة کشی
لغتنامه دهخدا
صلاة کشی . [ ص َ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل صلاةکش . رجوع به صلاةکش شود.
-
غلطک کشی
لغتنامه دهخدا
غلطک کشی . [ غ َ طَ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل زدن غلطک به زمینهای شخم زده به منظور زیر خاک رفتن تخمها. غلطک کشیدن برای هموار کردن و تسطیح جایی .
-
غله کشی
لغتنامه دهخدا
غله کشی . [ غ َل ْ ل َ / ل ِ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) حمل غله . عمل غله کش . کشیدن غله از جایی به جایی .
-
اره کشی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'arrekeši شغل و عمل ارهکش.
-
اسباب کشی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] 'asbābkeši حملونقل لوازم و اثاث منزل از خانهای به خانۀ دیگر.
-
یخ کشی
لغتنامه دهخدا
یخ کشی . [ ی َک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل یخ کش . (یادداشت مؤلف ). حمل یخ با ارابه یا وسایط نقلیه ٔ دیگر از یخچال و کارخانه ٔ یخ سازی به جاهای دیگر. و رجوع به یخکش شود.
-
یدک کشی
لغتنامه دهخدا
یدک کشی . [ ی َ دَک ْ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل یدک کش . یدک کشیدن . (یادداشت مؤلف ). به همراه یا به دنبال بردن اسب سوار اسبی دیگر یا دوچرخه سوار دوچرخه ٔ دیگر یا اتومبیل سوار اتومبیل دیگر را. و رجوع به یدک کشیدن شود.