کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمچهکِشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کشی
فرهنگ فارسی معین
(کَ ش ) (حامص .)1 - خوشی ، تندرستی . 2 - خودستایی ، غرور.
-
کشی
لهجه و گویش تهرانی
آب نبات کشی،آب نبات سنتی
-
کمچه گدایی
لهجه و گویش تهرانی
دست گدایی دراز کردن
-
خیابانکشی، خیابون کشی
لهجه و گویش تهرانی
خیابان در کردن ،راه باز کردن
-
عرق کشی
لغتنامه دهخدا
عرق کشی . [ ع َ رَ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل عرق کش . رجوع به عرق شود. || (اِمرکب ) جای عرق کشیدن . محلی که در آنجا عرق گیرند.
-
عاشق کشی
لغتنامه دهخدا
عاشق کشی . [ ش ِ ک ُ ] (حامص مرکب ) عمل عاشق کش . عاشق آزاری . جفا کردن عاشق را : رسم عاشق کشی و شیوه ٔ شهرآشوبی جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود. حافظ.زآنجا که رسم و عادت عاشق کشی تست با دشمنان قدح کش و با ما عتاب کن .حافظ.
-
عرب کشی
لغتنامه دهخدا
عرب کشی . [ ع َ رَ ب ِ ک َ شی ی ] (اِخ ) از ایلات اطراف تهران است . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 111).
-
کمان کشی
لغتنامه دهخدا
کمان کشی . [ ک َ ک َ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ چرام (قسمت دوم از چهار بنیچه ٔ ایل جاکی کوه کیلویه ٔ فارس ) (از فرهنگ جغرافیای سیاسی کیهان ص 89).
-
کمان کشی
لغتنامه دهخدا
کمان کشی . [ ک َ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل کمان کش . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کمان کش شود.
-
کمانچه کشی
لغتنامه دهخدا
کمانچه کشی . [ ک َ چ َ / چ ِ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل کمانچه کش . و رجوع به کمانچه کش شود.
-
کناره کشی
لغتنامه دهخدا
کناره کشی .[ ک َ / ک ِ رَ / رِ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عزلت گزیدن از کار. (ناظم الاطباء). کناره گیری . کناره گرفتن .
-
گل کشی
لغتنامه دهخدا
گل کشی . [ گ ِ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل گل بردن . کار گل کردن . حمل گل کردن .
-
گلاب کشی
لغتنامه دهخدا
گلاب کشی . [ گ ُ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل گلاب کشیدن . رجوع به گلاب کشیدن شود.
-
گواره کشی
لغتنامه دهخدا
گواره کشی . [ گ َ رَ /رِ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) کار گواره کش : تو درپای پیلان بدی خاشه روب گواره کشی پیشه با رنج و کوب .اسدی .
-
کین کشی
لغتنامه دهخدا
کین کشی . [ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) انتقام جویی . (فرهنگ فارسی معین ). انتقام . قصاص . استقادة. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مدارا کن از کین کشی بازگردکه مردم نیازارد آزادمرد. نظامی .رجوع به کین کش شود.