کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمپرسور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کمپرسور
/komp[e]resur/
معنی
وسیلهای برای متراکم کردن بخار.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
compressor
-
جستوجوی دقیق
-
کمپرسور
لغتنامه دهخدا
کمپرسور. [ ک ُ رِ سُو ] (فرانسوی / انگلیسی ، اِ) دستگاهی است در موتور اتومبیل که گاز بنزین را پس از فشردن برای احتراق آماده می کند. (فرهنگ فارسی معین ). || در ماشینهای دیزل مخزنی است که هوای موتور را در خود حبس کند تا برای استفاده ٔ ترمزها و قسمتهای ...
-
کمپرسور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فرانسوی: compresseur] komp[e]resur وسیلهای برای متراکم کردن بخار.
-
کمپرسور
فرهنگ فارسی معین
(کُ رِ سُّ) [ فر. ] (اِ.) 1 - دستگاهی است در موتور اتومبیل که گاز بنزین را پس از فشردن برای احتراق آماده می کند. 2 - دستگاهی که گازها یا بخارها از جمله هوا را متراکم سازد.
-
جستوجو در متن
-
compellent
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کمپرسور
-
comprizal
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کمپرسور
-
compressometer
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کمپرسور
-
perfectionizer
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کمپرسور
-
compressure
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کمپرسور
-
compresent
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کمپرسور
-
compere
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کمپرسور
-
comburimeter
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کمپرسور
-
turbocompressor
دیکشنری انگلیسی به فارسی
توربو کمپرسور
-
کمپرسی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فرانسوی. فارسی] komp[e]resi نوعی کامیون که قسمت عقب آن بهوسیلۀ کمپرسور از جای خود بلند شود و بار را بر زمین خالی کند.
-
compressor
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کمپرسور، متراکم کننده، ماشین فشار، دستگاه یا ماشین فشردن هوا