کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
زیرو
لغتنامه دهخدا
زیرو. (اِ) اسم فارسی کمون است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به کمون شود.
-
Solomon Bellow
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سلیمان کمون
-
dormancy
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خوابیدن، رکود، کمون، نهفتگی
-
کامون
لغتنامه دهخدا
کامون . (اِ) زیره و یا گیاه آن . (ناظم الاطباء). کمون . معرب خامون . رجوع به کمون شود.
-
نهفتگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (پزشکی) na(e,o)hoftegi نهفته ماندن؛ پوشیدگی؛ دورۀ کمون.
-
کرمیتون
لغتنامه دهخدا
کرمیتون . [ ] (اِ) به یونانی کمون است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
قفد
لغتنامه دهخدا
قفد. [ ] (اِ) کمون است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
incubation
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انکوباسیون، جوجهکشی، دوره نهفتگی یا کمون، بر خوابش
-
incubations
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انکوباسیون ها، جوجهکشی، دوره نهفتگی یا کمون، بر خوابش
-
بسبسة
لغتنامه دهخدا
بسبسة. [ ب ِ ب ِ س َ ] (اِ) گیاهی است . مو. تامساورت تامشاورت . کمون الجبل . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مو، کمون الجبل و تامساورت شود.
-
بسیبس
لغتنامه دهخدا
بسیبس . [ ب ُ س َ ب ِ ] (اِ) بسیبسة.در مغرب به بسیبس و نُوَیفَع معروف است و مردم بجایه (در اسپانیا) دانه ٔ آن را کمون الجبل (زیره کوهی ) نامند و آن را در طبخ و معالجات بکار برند. (از دزی ج 1 ص 83). و رجوع به کمون و کمون الجبل و زیره شود.
-
کالی جیری
لغتنامه دهخدا
کالی جیری . [ ] (هندی ، اِ) به هندی کمون بری است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
کمونی
لغتنامه دهخدا
کمونی . [ ک َم ْ مو ] (ص نسبی ) منسوب به کَمّون . (ناظم الاطباء).
-
فانیوس
لغتنامه دهخدا
فانیوس . [ ] (معرب ، اِ) کمون بری . (فهرست مخزن الادویه ).
-
قافنوس
لغتنامه دهخدا
قافنوس . (معرب ، اِ) کمون بری . شاه تره .شاهترج . کزبرة الحمام .