کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کمون
لغتنامه دهخدا
کمون . [ ک َ ] (ع ص ) ناقة کمون ؛ ناقه ای که آبستنی خود پنهان دارد. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). ماده شتری که آبستنی خود پنهان دارد. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
-
کمون
لغتنامه دهخدا
کمون . [ ک َم ْ مو ] (معرب ، اِ) زیره . (دهار). زیره ، معرب خامون . کرمانی و فارسی و شامی و نبطی بود... (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). زیره . (ناظم الاطباء). معرب از «کومی نوم » لاتینی . زیره . (فرهنگ فارسی معین ). نباتی بری و بستانی است دارای دانه...
-
کمون
لغتنامه دهخدا
کمون . [ ک ُ ] (ع اِمص ) پوشیدگی و پنهانی . (ناظم الاطباء). پوشیدگی . خفاء. نهفتگی . مقابل بروز و ظهور. (فرهنگ فارسی معین ) : استحالت نبیند بلکه کمون بیند. (دانشنامه ، طبیعی ص 41، از فرهنگ فارسی معین ).در فره دادن شنوده در کمون حکمت لولا رجال مؤمنون...
-
کمون
لغتنامه دهخدا
کمون . [ ک ُ ] (ع مص ) پوشیده شدن (از باب نصر و سمع). (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). استخفاء. تواری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). پنهان گشتن و پوشیده شدن (باب نصر). (ناظم الاطباء). یقال : کمن الغیظ فی صدر؛ پنهان شد خشم در سینه ....
-
کمون
لغتنامه دهخدا
کمون . [ ک ُ ] (فرانسوی ، اِ) بخشی از تقسیمات کشوری فرانسه و آن معادل «بلوک » و «بخش » است . (فرهنگ فارسی معین ).
-
کمون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] kammun زیره.
-
کمون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] komun ۱. پنهان شدن؛ پوشیده شدن؛ مخفی شدن.۲. در نهان بودن.۳. (اسم) (پزشکی) دورۀ نهفتگی بیماری؛ فاصلۀ بین ورود عامل بیماریزا به بدن و نمایان شدن نخستین علائم بیماری.
-
کمون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فرانسوی: commune] (جامعهشناسی) komo(u)n ویژگی جامعهای که در آن هیچکس مالک چیزی نیست و همه در آنچه دارند، شریک هستند.
-
کمون
فرهنگ فارسی معین
(کُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) پنهان داشتن . 2 - (اِمص .) پوشیدگی ، نهفتگی .
-
کمون
فرهنگ فارسی معین
(کُ مُ) [ فر. ] (ص .) عمومی ، مشترک ، جامعه ای که همة افراد آن در همة دارایی ها شریکند.
-
کمون
فرهنگ فارسی معین
(کَ مُّ) [ ع . ] (اِ.) زیره .
-
واژههای مشابه
-
کمون حِلاّجى
لهجه و گویش بختیاری
kamun-e hellâji کمان حَلاجى.
-
کمون هِلاّجى
لهجه و گویش بختیاری
kamun-e hellâji کمان حلاجى.
-
ابرو کمانی،ابرو کمون
لهجه و گویش تهرانی
ابرو نازک و پیوسته