کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کمل
/kammal/
معنی
کامل؛ تمام.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کمل
لغتنامه دهخدا
کمل . [ ک َ م َ ] (اِ) کُلَش .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلش شود.
-
کمل
لغتنامه دهخدا
کمل . [ ک َم َ ] (ع ص ) تمام . یقال : اعطاء المال کملاً؛ ای کاملاًو کذا اعطه کملاً. (منتهی الارب ). تمام . (آنندراج ). تمام و کامل . (ناظم الاطباء). کامل . (اقرب الموارد).
-
کمل
لغتنامه دهخدا
کمل . [ ک ُم ْ م َ ] (از ع ، ص ، اِ) ج ِ کامل . (ناظم الاطباء). || کامل . بزرگ . توضیح آنکه این کلمه در عربی هر چند وزناً نظیر دارد (رُکّع، سُجّد) ولی در قاموسهای عربی دیده نشده . اما در فارسی جمع آن بصورت کملین مستعمل است . (فرهنگ فارسی معین ). و رج...
-
کمل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] kammal کامل؛ تمام.
-
جستوجو در متن
-
کمال
لغتنامه دهخدا
کمال . [ ک َ ] (ع مص ) کُمول . انجام یافتن و تمام شدن . (منتهی الارب ). تمام شدن . (آنندراج ) (ترجمان القرآن ) (فرهنگ فارسی معین ). از باب نصرو علم و کرم آمده است و نخستین از همه فصیح تر و دوم از همه رکیک تر است . تمام شدن و کمال در ذوات و صفات هر دو...
-
کملین
لغتنامه دهخدا
کملین . [ ک ُم ْ ] (ع ، ص ، اِ) مردمان عالم و دانا و فاضل و حکیم و معمر. (از ناظم الاطباء). ج ِ کُمَّل . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کمل و یادداشتهای قزوینی ج 6 ص 252 - 253 شود.
-
تکملة
لغتنامه دهخدا
تکملة. [ ت َ م ِ ل َ ] (ع مص ) تمام گردانیدن و نیکو کردن . (آنندراج ). کمل تکمیلاً و تکملة. رجوع به تکمیل شود. (ناظم الاطباء). || (اِ) آنکه چیزی را تمام گرداند. (از اقرب الموارد). تکمیل و تتمه . (ناظم الاطباء) : و بیشترین مردم بر این دستور مال و خراج...
-
رَجِلِکَ
فرهنگ واژگان قرآن
پياده ات (کلمه رَجل - به فتح راء و کسر جيم - به معناي راجل پياده است همچنانکه حذر و حاذر و کمل و کامل به يک معنا است ، و رجل مقابل راکب به معني سواره است ، و در عبارت "وَأَجْلِبْ عَلَيْهِم بِخَيْلِکَ وَرَجِلِکَ "اين است مقصود لشکرپياده نظام است.ازي...
-
کملی
لغتنامه دهخدا
کملی . [ ک َ ] (اِ) بافته ٔ پشمینه ٔ درشت و خشن که فقرا و مردم فرومایه پوشند و در هند به همین نام خوانند و کنبلی نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ). جامه و بافته ٔ پشمی بسیار درشت و خشن را گویند که فقرا و درویشان و مردم فرومایه پوشند و به زبان هندی نیز همین م...
-
کامل
لغتنامه دهخدا
کامل . [ م ِ ](ع ص ) تمام . ج ، کَمَلَة. یقال هو کامل و هم کملة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسم فاعل بمعنی تمام . (از اقرب الموارد). کَمَل . (از اقرب الموارد). رجوع به کمل شود. کمیل . (اقرب الموارد) (تاج العروس ). رجوع به کمیل شود. صحیح . (از ناظم ال...
-
کول
لغتنامه دهخدا
کول . [ ک َ وَ ] (اِ) نوعی از پوستین است که آن را از پوست گوسفند بزرگ دوزند و درزهای آن را تسمه دوزی کنند. (برهان ). پوستین پشم درازی است که کم بهاست و فقیران پوشند. (آنندراج ). پوستینی که از پوست گوسپند پیر سازند. (از فرهنگ رشیدی ). کردی گول (پوست ،...
-
لقمان
لغتنامه دهخدا
لقمان . [ ل ُ ] (اِخ ) ابن عاد. خداوند کرکسان که او را صاحب لبد خوانند. به روزگار ملک الحرث الرایش پس از دو هزار و چهار صد و پنجاه و اند سال عمر درگذشت و لبید شاعر در این باره گوید:لمارای لبدالنسور تطایرت رفع القوائم کالقیر الاعزل .و همچنین در این مع...
-
لیف
لغتنامه دهخدا
لیف . (اِ) کیسه ٔ صابون . کیسه ای از پارچه ٔ نازک که صابون در آن نهند و تن شویند با آن . کیسه ای از ململ یا چلوار و امثال آن که صابون در آن نهاده و بدن را بدان شویند. هر کیسه ٔ از چلوار و مانند آن را گویند که در حمام به صابون آلایند و بردن شوخ را بر ...
-
استقصاء
لغتنامه دهخدا
استقصاء.[ اِ ت ِ ] (ع مص ) جهد تمام کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). کوشش تمام کردن . (منتهی الارب ). سعی و کوشش بسیار. (غیاث ). || طلب نهایت چیزی کردن . (غیاث ). || به نهایت چیزی رسیدن . (منتهی الارب ) (غیاث ). تقصی . به غایت رسیدن . به پایان ر...