کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمر گسستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زرده کمر
لغتنامه دهخدا
زرده کمر. [ زَ دِ ک َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان نجف آباد است که در شهرستان بیجار واقع است ، و 205 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
زرین کمر
لغتنامه دهخدا
زرین کمر. [ زَرْ ری ک َ م َ ] (اِ مرکب ) کمر زرین . کمربند زرین . کمربندی ساخته از طلا : بدو داد پرمایه زرین کمربهر مهره ای درنشانده ، گهر. فردوسی .همه غرق در آهن و سیم و زرنه یاقوت پیدا نه زرین کمر. فردوسی . || زرین کمر. مقامی ، نظیر: زرین کلاه در م...
-
سرخ کمر
لغتنامه دهخدا
سرخ کمر. [ س ُ ک َ م َ ] (اِخ ) دهی است نزدیک کجور. (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 176).
-
سیمین کمر
لغتنامه دهخدا
سیمین کمر. [ ک َ م َ ] (ص مرکب ) که کمربند سیمین بر میان بندد. آنکه کمر و میان نقره دارد. صنفی غلامان خاصه بودند که کمربند نقره بر کمر داشتند : بر اثر وی سرهنگان محمودی ، سه زرین کمر و هفت سیمین کمر با سازهای تمام . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 282).اختران ...
-
سیه کمر
لغتنامه دهخدا
سیه کمر. [ ی َه ْ ک َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اوچ تپه ٔ بخش ترکمان شهرستان میانه . دارای 137 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات ، حبوبات . شغل اهالی زراعت ، گله داری و راه آن ارابه رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
صاحب کمر
لغتنامه دهخدا
صاحب کمر. [ ح ِ ک َ م َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) دارای کمربند. || پادشاه : پرستش نمودش به آیین شاه که صاحب کمر بود و صاحب کلاه .نظامی .
-
قرص کمر
لغتنامه دهخدا
قرص کمر. [ ق ُ ص ِ ک َ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تخم گیاهی است از تیره ٔ گیاهان سماقی درشت و دارای مغز نشاسته ای که برای ساختن ضماد به کار میرود. رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 217 و 218 شود.
-
علی کمر
لغتنامه دهخدا
علی کمر. [ ع َ ک َ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش نمین ، شهرستان اردبیل و دارای 200 تن سکنه . آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات و حبوب است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
فریدون کمر
لغتنامه دهخدا
فریدون کمر. [ ف ِ رِ ک َ م َ ] (ص مرکب )آنکه کمر پادشاهی چون کمر فریدون دارد : فریدون کمر بلکه خاقان کلاه .نظامی .
-
نازک کمر
لغتنامه دهخدا
نازک کمر. [ زُ ک َ م َ ] (ص مرکب ) نازک میان . کمرباریک . لاغرمیان . که میانی لاغر و باریک و موزون دارد : پنجه ٔ بهله ٔ نازک کمران با عدم دست و گریبان شده است .صائب (آنندراج ).
-
مهاجران کمر
لغتنامه دهخدا
مهاجران کمر. [ م ُ ج ِ ک َم َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کزاز بالای بخش سربند شهرستان اراک ، در 18هزارگزی شمال آستانه و 3هزارگزی راه عمومی با 5820 تن سکنه . محصول آن چغندر قند، قلمستان و انگور است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
-
لنگ کمر
لغتنامه دهخدا
لنگ کمر. [ ل ِ ک َ م َ ] (اِ مرکب ) نام فنی از فنون کشتی که پای خود را در پای حریف بند کردن و زور بر کمرش آوردن است تا بر زمین افتد و با لفظ خوردن به معنی رسیدن زور و صدمه بر کمر و با لفظ زدن به معنی رسانیدن مستعمل است . (آنندراج ) : همه افتاده ٔ اطو...
-
باریک کمر
لغتنامه دهخدا
باریک کمر. [ ک َ م َ ] (ص مرکب ) آنکه میانی لاغر دارد. باریک میان متناسب اندام . نازک میان . || معشوق . معشوقه .
-
بی کمر
لغتنامه دهخدا
بی کمر. [ ک َ م َ ] (ص مرکب ) (از: بی + کمر) بی کمربند. || کمر مانند کلاه علامت منصب و مقام بوده است و بی کمر کنایه از فاقد منصب و مقام است : مبین حقیر گدایان عشق را کاین قوم شهان بی کمر و خسروان بی کلهند. حافظ.رجوع به کمر شود.
-
چرم کمر
لغتنامه دهخدا
چرم کمر. [ چ َ م ِک َ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) میان بند چرمین . کمربند چرمی . تسمه ٔ چرمین که بر کمر بندند : سنان اندر آمد به چرم کمربه ببر بیان بر نبد کارگر. فردوسی .رجوع به چرم شود.