کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمری شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کمری شدن
لغتنامه دهخدا
کمری شدن . [ ک َ م َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شکستن یا سخت آسیب دیدن کمر. به یکی از فقرات پشت عیبی پیدا آمدن از گرانی بار برداشته . آسیبی سخت به کمر رسیدن که سپس راست نتواند ایستاد و باری نتواندبرد. ضعیف و ناتوان و سست شدن از کمر. منحرف شدن مهره های پشت ا...
-
کمری شدن
لهجه و گویش تهرانی
از کار افتادگی کمر
-
واژههای مشابه
-
کمرى
لهجه و گویش بختیاری
kam-ri کمرو، خجالتى.
-
اصرم کمری
لغتنامه دهخدا
اصرم کمری . [ اَ رَ م ِ ک َ ] (اِخ ) صاحب تاریخ سیستان آرد: قرار گرفتن تمامی ملک سیستان بر خداوند یمین الدین بهرامشاه بن حرب هم در این روز، لشکر طلبیدن سلطان محمد خوارزمشاه از سیستان ، و فرستادن خداوند یمین الدین شمس الدین زنگی بن امیر باحفص جوینی را...
-
کُل کَمرى
لهجه و گویش بختیاری
kol-kamari دارکوب (پرندهاى به اندازه سار که در صخرهها آشیانه مىسازد و با استفاده ازآب و گل درِ لانه خود را تنگ مىکند).
-
حجة کوه کمری
لغتنامه دهخدا
حجة کوه کمری . [ ح ُج ْ ج َ ت ِ ک َ م َ ] (اِخ ) رجوع به حجت کوه کمری شود.
-
سام اصرم کمری
لغتنامه دهخدا
سام اصرم کمری .[ م ِ اَ رَ م ِ ک َ ] (اِخ ) رجوع به اصرم کمری شود.
-
جستوجو در متن
-
سیخ کردن
لغتنامه دهخدا
سیخ کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راست کردن . (آنندراج ).- کمر سیخ کردن ؛قامت راست کردن . (آنندراج ) : از نخستین نگهت مست و خرابم کردی کمری سیخ نکردم که کبابم کردی . تأثیر (از آنندراج ).- گوش سیخ کردن ؛ گوش راست کردن . آماده شدن برای شنیدن حرفی .
-
جان بر میان بستن
لغتنامه دهخدا
جان بر میان بستن . [ ب َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از آماده شدن برای کاری . (بهار عجم ) (آنندراج ). دامن بر کمرزدن برای انجام کار. تا پای جان حاضر به انجام کاری بودن : و اندر آن رأی خواست از وی و دیگراعیان از بهر ما جان را برمیان بست . (تاریخ بیهقی...
-
کمر بستن
لغتنامه دهخدا
کمر بستن . [ ک َ م َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) کمربند بر میان بستن : کمرش دیدی و شاهانه کمر بسته همی دیده ای هیچ شهی بسته بدین زیب کمر. فرخی .راست گفتی سفندیارستی بر نهاده کلاه و بسته کمر. فرخی .ببسته سفالین کمر هفت هشت فکنده به سر بر تنک معجری . منوچهری ...
-
عور
لغتنامه دهخدا
عور. (از ع ، ص ) برهنه . (غیاث اللغات ). لخت و برهنه . (فرهنگ فارسی معین ). رت . روت . روخ . رود. عریان . غوشت . عری . تهک . مجرد : چون نکوشی که بپوشی شکم عورت دیگران را چه دهی خیره گریبانی . ناصرخسرو.از تو زاری نکو و زور بداست عور زنبور خانه شور، بد...
-
موی
لغتنامه دهخدا
موی . (اِ) مو. رشته های باریک و نازک که بر روی پوست بدن برخی از جانداران پستاندار و از جمله انسان به وضع و کیفیت مختلف می روید و در عمق پوست ریشه و پیاز دارد. مو. شَعر. (دهار) (منتهی الارب ). صفر. طمحرة.(منتهی الارب ) : اگر موی را بسوزانند در قوت مان...
-
تخمدان
لغتنامه دهخدا
تخمدان . [ ت ُ ] (اِ مرکب ) زمینی را گویند که در آن شاخهای درختان فروبرده باشند، یا چیزی کاشته باشند که بعد از سبز شدن به جای دیگر نقل کنند. (برهان ). جایی که نهالان در آن کارند و بعد از سبز شدن ازآنجا کنند و به جای دیگر نشانند و این زبان اهل شیراز ا...