کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمربند بستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
میان بستن
لغتنامه دهخدا
میان بستن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) بستن کمر. کمربند بر کمر بستن . بستن بند کمر بر میان تن . استوار کردن بند بر کمر به قصد تنگ وچسبان گشتن جامه بر تن یا چابکی و آمادگی بیشتر یافتن در برآوردن مهمی چنانکه نبردی را یا زورآزمایی را. مجازاً، آماده شدن . سخ...
-
beltings
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کمربند، محل بستن کمربند
-
belting
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کمربند، محل بستن کمربند
-
cinched
دیکشنری انگلیسی به فارسی
cinched، محکم بستن، تنگ یا کمربند بستن
-
cinching
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سینچینگ، محکم بستن، تنگ یا کمربند بستن
-
cinch
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سینچ، کاری که با سهولت انجام شود، محکم بستن، تنگ یا کمربند بستن
-
cincture
دیکشنری انگلیسی به فارسی
cincture، احاطه، کمربند، حلقه، احاطه کردن، کمر چیزی را بستن
-
cinctures
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جسمی، احاطه، کمربند، حلقه، احاطه کردن، کمر چیزی را بستن
-
girded
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خم شده، اماده کردن، نیرومند کردن، محاصره کردن، کمربند بستن
-
girding
دیکشنری انگلیسی به فارسی
صدای جیر جیر، اماده کردن، نیرومند کردن، محاصره کردن، کمربند بستن
-
کمر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: kamar] kamar ۱. (زیستشناسی) دور شکم و پشت.۲. میان.۳. پشت.۴. کمربند.۵. ‹کمره› میانۀ کوه؛ تنگنای کوه.〈 کمر بستن: (مصدر لازم)۱. کمربند به کمر بستن؛ میان بستن.۲. [مجاز] آماده شدن برای کاری.۳. در کاری اهتمام نمودن.
-
چست بستن
لغتنامه دهخدا
چست بستن . [ چ ُ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) تنگ بستن .(آنندراج ). تنگ بستن میان و بند و کمر. (از آنندراج ). تنگ و چسبان بستن کمربند و امثال آن : چو در شیرمردی میان چست بست میان پلنگ تکبر شکست .ظهوری (از آنندراج ).
-
کدن
لغتنامه دهخدا
کدن . [ ک َ ] (ع مص ) منطقه کردن جامه را و بستن آن . (منتهی الارب ). مانند کمربند بر کمر بستن جامه را. (از ناظم الاطباء).
-
belted
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کمربند، بستن، شلاق زدن، محاصره ردن، زدن، با شدت حرکت یا عمل کردن
-
کمر سخت کردن
لغتنامه دهخدا
کمر سخت کردن . [ ک َ م َ س َ ک َ دَ] (مص مرکب ) استوار بستن کمربند بر میان . کمربند رامحکم بر میان بستن انجام دادن کاری را : برآمد چو خورشید بالای تخت فلک در غلامی کمر کرده سخت .نظامی .