کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کمران
لغتنامه دهخدا
کمران . [ ک َ م َ ] (اِخ ) جزیره ای است در یمن . (از معجم البلدان ).
-
واژههای مشابه
-
جزیره ٔ کمران
لغتنامه دهخدا
جزیره ٔکمران . [ ج َ رَ ی ِ ک َ م َ ] (اِخ ) این جزیره روباروی زبید در یمن قرار دارد. (از معجم البلدان ).
-
گل کمران بالا
لغتنامه دهخدا
گل کمران بالا. [ گ ُ ک َ م َ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند واقع در 53هزارگزی جنوب خاوری بیرجند. هوای آن گرم و دارای 12 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول آن غلات است . شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است . (از فره...
-
گل کمران پائین
لغتنامه دهخدا
گل کمران پائین . [ گ ُ ک َ م َ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند واقع در 53هزارگزی جنوب خاوری بیرجند. هوای آن گرم و دارای 10 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول آن غلات است . شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است . (از ف...
-
جستوجو در متن
-
ترزه
لغتنامه دهخدا
ترزه . [ ت َ زِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان موگویی در بخش آخوره ٔ شهرستان فریدن که در 27هزارگزی باختر آخوره و متصل به راه مالرو کمران واقع است و 37 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
سماطین زده
لغتنامه دهخدا
سماطین زده . [ س ِ طَ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) صف کشیده : پادشاهی که به رومش در صاحب خبران پیش او صف سماطین زده زرین کمران .منوچهری .
-
نازک کمر
لغتنامه دهخدا
نازک کمر. [ زُ ک َ م َ ] (ص مرکب ) نازک میان . کمرباریک . لاغرمیان . که میانی لاغر و باریک و موزون دارد : پنجه ٔ بهله ٔ نازک کمران با عدم دست و گریبان شده است .صائب (آنندراج ).
-
کارتنگ گرفتن
لغتنامه دهخدا
کارتنگ گرفتن . [ ت َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) کار تنگ شدن . کار تنگ کردن . تضییق . (ترجمان القرآن ) (دهار). کنایه از سخت و دشوار گردانیدن کار. (آنندراج ) : بر طاقت ما کار چنین تنگ مگیریدای خوش کمران تنگ مبندید میان را.ابوطالب کلیم (از آنندراج ).
-
زرین کمر
لغتنامه دهخدا
زرین کمر. [ زَرْ ری ک َ م َ ] (اِ مرکب ) کمر زرین . کمربند زرین . کمربندی ساخته از طلا : بدو داد پرمایه زرین کمربهر مهره ای درنشانده ، گهر. فردوسی .همه غرق در آهن و سیم و زرنه یاقوت پیدا نه زرین کمر. فردوسی . || زرین کمر. مقامی ، نظیر: زرین کلاه در م...
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن مقری ابومحمدبن ابی بکربن عبداﷲبن علی بن عطیة الشاوری یمنی شافعی ملقب بشرف الدین (قاضی ). و نام و نسب او در کتاب عنوان الشرف وی طبع هند چنین آمده : شرف الدین اسماعیل بن ابی کمران المقری الیمنی الشاوری عالم البلاد الیمنیة. ا...
-
صاحب خبر
لغتنامه دهخدا
صاحب خبر.[ ح ِ خ َ ب َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) خبرنگار. منهی . خبرگزار : باد را [ خدای تعالی ] صاحب خبر سلیمان کرد، تا هر کجا بر یک ماه راه یا بیشتر کسی چیزی بگفتی به گوش سلیمان رسانیدی . (ترجمه ٔ تاریخ طبری ).پادشاهی که به روم اندر صاحب خبران پیش او ص...
-
تنگ گرفتن
لغتنامه دهخدا
تنگ گرفتن .[ ت َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) سخت گرفتن . (آنندراج ). در فشار و مضیقه قرار دادن . دشوار گرفتن : چو با دوست دشوار گیری و تنگ نخواهد که بیند ترا نقش و رنگ . (بوستان ).در حوصله ام نیست علی طاقت آهی از بس که مرا شوق بتی تنگ گرفته ست . علی خراس...
-
یمن
لغتنامه دهخدا
یمن . [ ی َ م َ ] (اِخ ) ناحیتی است از عرب آبادان و خرم و با نعمت بسیار و کشت و برز و مراعی و در قدیم مستقر ملوک آنجا شهر سعده بوده و سپس صنعا مستقر ملوک گردیده است و شهرک جرش و ناحیت صمدان و شهر سام و شهر دمار و شهر منکث و شهر صهیب و سریر از این ناح...