کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمرا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کمرا
/kamrā/
معنی
۱. اتاقی برای نگهداری چهارپایان.
۲. طاق؛ گنبد.
۳. دیوار بلند.
۴. کمربند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
corral
-
جستوجوی دقیق
-
کمرا
لغتنامه دهخدا
کمرا. [ ک َ ] (اِ) جایی که چهارپایان شب آنجا باشند. (فرهنگ رشیدی ). محوطه ای را گویند که شبها چهارپایان و ستوران را در آن کنند و به این معنی با کاف فارسی هم آمده است . (برهان ). جایی را گویند مانند محوطه که شبها چهارپایان را در آنجا محفوظ از گرگ و دز...
-
کمرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گمرا› [قدیمی] kamrā ۱. اتاقی برای نگهداری چهارپایان.۲. طاق؛ گنبد.۳. دیوار بلند.۴. کمربند.
-
کمرا
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ په . ] (اِ.) 1 - چهار دیواری که خوابگاه چهار پایان باشد. 2 - طاق بلند، دیوار بلند.
-
کمرا
واژهنامه آزاد
کَمِرا، معادل اصطلاح بیگانۀ Camera، دوربین. این واژه از بدو اختراع دوربین و ورود آن به ایران در زمان ناصرالدین شاه بر سر زبان ها افتاد و هنوز هم در خیلی از کشور های فارسی زبان به جای دوربین به کار می رود.
-
جستوجو در متن
-
camarera
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کمرا
-
کمرای
لغتنامه دهخدا
کمرای .[ ک َ ] (اِ) کمرا. (فرهنگ فارسی معین ) : چون تو کمر جنگ ببندی ، ملک روم کمرای ببرّد، بپرستد کمر تو. قطران (از فرهنگ رشیدی ).و رجوع به کمرا (معنی سوم ) شود.
-
انگرو
لغتنامه دهخدا
انگرو. [ اَ گ َ ] (اِ) زاغه و آغال گوسپند. (ناظم الاطباء). کمرا. شبگاه گوسفندان . (رشیدی یادداشت مؤلف ). انگروا. (ناظم الاطباء).
-
کمر
لغتنامه دهخدا
کمر. [ ک َ ] (ع مص ) چیره شدن در بزرگی سر نره . (آنندراج ). کمره کمراً؛ چیره شد او را در بزرگی سر نره . (منتهی الارب ). چیره شد بر وی در بزرگی حشفه . (ناظم الاطباء).
-
کستی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: kostīk] [قدیمی] kosti ۱. (ورزش) کُشتی.۲. در آیین زردشتی، کمربند مقدسی که پس از هفتسالگی موظف به بستن آن هستند.۳. کمربند: ◻︎ بر کمرگاه تو از کستی جوزاست بتا / چه کشی بیهده کستی و چه بندی کمرا (خسروی: شاعران بیدیوان: ۱۷۲).〈 کستی کر...
-
آغل
لغتنامه دهخدا
آغل . [ غ ِ / غ ُ ] (اِ) جای گوسفندان و گاوان و دیگر چارپایان بشب در خانه یا کوه وبیشتر کنده ای در زیرزمین باشد. کمرا. شب گاه . شبغا. شوگاه . آغیل . شوغا. شب غاز. شب غازه . شوغار. شوغاره . شب غاو. آغول . نَغِل . نُغول . باغل . غال . آغال . غول . غوشا...
-
کمرگاه
لغتنامه دهخدا
کمرگاه . [ ک َ م َ ] (اِ مرکب ) میان و در این صورت کمر به معنی کمربند باشد که برمیان بندند. (آنندراج ). محلی که کمربند و یا تنگ بر آن قرار می گیرد. (فرهنگ فارسی معین ). آن بهر از تن ، که کمر بدان بندند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بر کمرگاه تو از ک...
-
کشتی
لغتنامه دهخدا
کشتی . [ ک ُ ] (اِ) زورآزمائی دو تن با یکدیگر بدون به کار بردن آلات و اسباب به قصد بر زمین افکندن همنبرد. مصارعت . به هم چسبیدن دو پهلوان به یکدیگر و کوفتن و افکندن یکدیگر را بر زمین . (ناظم الاطباء). عمل دو کس که بر هم چسبند و خواهند یکدیگر را برزمی...
-
جلد
لغتنامه دهخدا
جلد. [ ج ِ ] (ع اِ) پوست . (ترجمان علامه ٔجرجانی ص 39). ج ، اَجلاد، جُلود. صَله . (بحرالجواهر). پوست حیوان . (غیاث اللغات از منتخب اللغات و بهارعجم ). پوست از هر حیوان . (منتهی الارب ) (از یادداشت های دهخدا). پوست حیوانات و بدین معنی عربی است ، به مع...
-
بیهده
لغتنامه دهخدا
بیهده . [ هَُ دَ / دِ ] (ص مرکب ) مخفف بیهوده . باطل باشد و ناحق . ضد هده . (لغتنامه ٔ اسدی ). ناحق . باطل . یافه . خله . هزل . لاطائل . ترهه . بی سبب و جهت و علت . (برهان ) : نه همی بیهده دارند مر او را همه دوست نکند مهر کس اندر دل کس خیره اثر. فرخی...