کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کماه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کماه
لغتنامه دهخدا
کماه . [ ک َ ] (ع اِ) سماروغ . (فرهنگ فارسی معین ). کماه معروف است در زیرزمین از تاثیر جرم قمر تخم می رویاند چنانچه گز انگبین از هوا حاصل می شود. (نزهةالقلوب ). و رجوع به کماة و کماءة شود.
-
واژههای مشابه
-
کماة
لغتنامه دهخدا
کماة. [ ک َ ] (ع اِ) سماروغ و آن چیزی است به شکل بیضه و بعضی صورت چتر، در ایام برسات از زمین روید. (آنندراج ). کماه . (فرهنگ فارسی معین ). کم ء. ترفاس . بنات الرعد. طملان . شحم الارض . دنبلان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کماء و کماة و کم ...
-
کماة
لغتنامه دهخدا
کماة. [ ک ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کمی [ ک َ می ی ] . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کُمات : و عرصه ٔ خراسان از کماة دولت و حماة حضرت خالی ماند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 292). غزاة جنود و کماة اسود خویش را پیش خواند. (ترجمه ٔتاریخ یمینی چ 1 تهران ص...
-
کمأه
لغتنامه دهخدا
کمأه . [ ک َ ءَ ] (ع اِ) در صحاح الادویه بمعنی انواع سماروغ آمده است اعم از خوشه و خویشه و کشخ و هکل و فطر و غیره که بعضی از آن صحرایی باشد و بعضی در زیر سرگین روید و بعضی از دیوارهای حمام و بعضی از زیر خمهای شراب و آب برآید و انواع آن را عربان بنات...
-
جستوجو در متن
-
کوشنه
لغتنامه دهخدا
کوشنه . [ ش َ ن َ/ ن ِ ] (اِ) به پارسی نوعی از کماة است آن را غوشنه نیز گویند . (انجمن آرا).به فارسی نوعی از کماة است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
فسوةالضباع
لغتنامه دهخدا
فسوةالضباع . [ ف َس ْ وَ تُض ْ ض ِ ] (ع اِ مرکب ) اسم عربی نوعی از کماة است که فطر باشد. (فهرست مخزن الادویه ). کماة. (اقرب الموارد).
-
کوشنا
لغتنامه دهخدا
کوشنا. [ ] (اِ) به پارسی نوعی از کماة است و آن را غوشنه نیز گویند. (آنندراج ). رجوع به کوشنه شود.
-
ذبح
لغتنامه دهخدا
ذبح . [ ذِ ب َ ] (ع اِ) نوعی از سماروغ . قسمی از کماة.
-
قمیره
لغتنامه دهخدا
قمیره . [ ق ُ رَ ] (اِ) کماة است . (فهرست مخزن الادویة).
-
مغرود
لغتنامه دهخدا
مغرود. [ م َ ] (اِ) به لغت بربری نوعی از کماة کوچک باشد. (برهان ). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
طملان
لغتنامه دهخدا
طملان . [ طُ م َ ] (اِ) دنبلان . خایه ٔ چارپایان . خصی المواشی . || کماة . بنات الرعد. دنبلان .
-
ابن اوبر
لغتنامه دهخدا
ابن اوبر. [ اِ ن ُ اَ ب َ ] (ع اِ مرکب ) کماه . قارچ ، یا قسمی از آن . ج ، بنات اوبر.
-
کمی
فرهنگ فارسی معین
(کَ یّ) [ ع . ] (ص .) مرد با سلاح ، دلاور مسلح ؛ ج . کماة (کمات ).