کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمانپیکری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
opisthotonos, opisthotonus
کمانپیکری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] قرار گرفتن غیرارادی بدن در حالت خوابیده در وضعیتی که سر و پاها روی زمین و پشت و کمر و لگن بالاتر از آن قرار گیرد
-
واژههای مشابه
-
کمان
لغتنامه دهخدا
کمان . [ ] (اِخ ) از دیه های کوزدر. (تاریخ قم ، ص 141).
-
کمان
لغتنامه دهخدا
کمان . [ ک َ ] (اِ) معروف است و به عربی قوس خوانند. (برهان ). ترجمه ٔ قوس و مبدل خمان مرکب از «خم » و «ان » که کلمه ٔ نسبت است و کشیده و خمیده و سخت و نرم و گسسته پی و کژابرو و بازوشکن از صفات و ابرو از تشبیهات اوست و به دمشق و چاچ و افراسیاب و رستم ...
-
کمان
واژگان مترادف و متضاد
شیز، قوس، کمانه، گوژ، وتر
-
arc2, arch4
کمان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[معماری و شهرسازی] خط منحنی بسیط یا پارهای از دایره یا دیگر مقاطع مخروطی
-
کمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: Kamān] ‹خمان› kamān ۱. نوعی سلاح جنگی چوبی و خمیده که برای پرتاب کردن تیر به کار میرفت.۲. چوبی بلند و سرکج برای جدا کردن الیاف پنبه یا پشم از یکدیگر.۳. (نجوم) = قوس۴. (موسیقی) [قدیمی] آرشه.۵. (موسیقی) [قدیمی] سازی زهی شبیه رباب و به شک...
-
کمان
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ په . ] (اِ.) وسیله ای برای تیراندازی در قدیم . ؛ ~به زه بودن کنایه از: آمادة نبرد بودن .
-
کمان
دیکشنری عربی به فارسی
ويولن
-
کمان
دیکشنری فارسی به عربی
قوس
-
gigantism
غولپیکری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] رشد غیرعادی بدن براثر ترشح بیشازاندازۀ هورمون رشد
-
orthotonos, orthotonus
راستپیکری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] ثابت ماندن و سخت شدن سر و بدن و اندامها در خط راست
-
کمان،مُشته و کمان
لهجه و گویش تهرانی
ابزار حلاجی
-
somatosensory evoked potential, SEP 2
پتانسیل برانگیختۀ حسیپیکری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] پتانسیل برانگیختۀ ثبتشده در نیمکرههای مغز یا نخاع پس از تحریک الکتریکی یا فعالیت کاراندامشناختی تارهای عصبی محیطی
-
کمان کشی
لغتنامه دهخدا
کمان کشی . [ ک َ ک َ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ چرام (قسمت دوم از چهار بنیچه ٔ ایل جاکی کوه کیلویه ٔ فارس ) (از فرهنگ جغرافیای سیاسی کیهان ص 89).