کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کمانی
معنی
(کَ) (ص نسب .) کاریزکن ، مقنی .
فرهنگ فارسی معین
مترادف و متضاد
۱. خمیده، قوسدار، مقوس، منحنی، نون
۲. کاریزکن، مقنی
دیکشنری
bowllike, crescent, vaulted
-
جستوجوی دقیق
-
کمانی
لغتنامه دهخدا
کمانی . [ ک َ ] (ص نسبی ) کاریزکن . مقنی . (فرهنگ فارسی معین ) : آن آب که در چشمه همی برد کمانی در چشم همی بیند از آن آب بخروار. امیر معزی (از فرهنگ فارسی معین ).و رجوع به کمانه شود.
-
کمانی
لغتنامه دهخدا
کمانی . [ ک َ ](ص نسبی ) قوسی و کج و خمیده . (ناظم الاطباء). مقوس . کمان وار. قوسی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). منسوب به کمان . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کمان شود.
-
کمانی
واژگان مترادف و متضاد
۱. خمیده، قوسدار، مقوس، منحنی، نون ۲. کاریزکن، مقنی
-
کمانی
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (ص نسب .) کاریزکن ، مقنی .
-
واژههای مشابه
-
buckle plate
ورق کمانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی عمران] ورق فولادی که مختصری انحنا به آن میدهند تا مقاومت خَمشی آن افزایش یابد
-
arcus
کمانی 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ابری فرعی به شکل لولۀ افقی و متراکم با لبههای کموبیش پاره که در قسمت تحتانی و جلوی بعضی از ابرها دیده میشود و هنگامی که وسیع باشد، نمایی مانند کمانی تاریک و رعبانگیز دارد؛ این ابر فرعی اغلب با کومهایبارا همراه است و در کومهای کمتر ...
-
کمانی 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] ← اثر انگشت کمانی
-
fender arch, wing arch
کمانی گِلگیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] لبۀ کمانیشکل که به لبۀ قوس چرخ (wheel arch) متصل میشود تا چرخهای پهنتر در آن جای گیرند
-
سخت کمانی
لغتنامه دهخدا
سخت کمانی . [ س َ ک َ ] (حامص مرکب ) درشتی و بیرحمی . (ناظم الاطباء). دلیری . پهلوانی : هرگز نکند با ضعفا سخت کمانی با آنکه بداندیش بود سخت کمان است . منوچهری .ای بگه راستی قامت تو همچو تیربر من سست ضعیف سخت کمانی مکن . سیدحسن غزنوی .چشم تو خدنگ از س...
-
arched squall
تندوَزۀ کمانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] تندوزۀ حارّهای که با اَبر کمانی گسترده همراه است
-
loft bombing, toss bombing
بمباران کمانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] نوعی بمباران که در آن هواپیمای حامل بمب در ارتفاع پایین به هدف نزدیک میشود و در هنگام بالا رفتن، بمبهای خود را در نقطهای ازپیشتعیینشده بر روی هدف میریزد
-
ابرو کمانی
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ) (ص مر.) ابرویی چون کمان و دارای خمیدگی بیش از حد معمول .
-
ساز کمانی
لغتنامه دهخدا
ساز کمانی . [ زِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) آلت موسیقی از ذوات الاوتار که آن را با کمان (آرشه ) نوازند چون رباب و کمانچه و غژک و ویلن و غیره . رجوع به ساز و ساز زهی و ذوات الاوتار شود.
-
محکم کمانی
لغتنامه دهخدا
محکم کمانی . [ م ُ ک َ ک َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی محکم کمان . استواری کمان . || کنایه از زورآوری . دلیری .