کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کماندان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کماندان
/kom[m]āndān/
معنی
فرمانده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کماندان
لغتنامه دهخدا
کماندان . [ ک َ ] (اِ مرکب ) قربان . (آنندراج ). غلاف کمان و کمان جوله . (ناظم الاطباء). آلتی که کمان را در آن جا دهند. قربان . کمان خانه . (فرهنگ فارسی معین ). مِقوَس . (منتهی الارب ). جای کمان . قربان . نیم لنگ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از به...
-
کماندان
لغتنامه دهخدا
کماندان . [ ک ُ ] (فرانسوی ، اِ) فرمانده . سرکرده . (فرهنگ فارسی معین ).
-
کماندان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: comandant] (نظامی) [منسوخ] kom[m]āndān فرمانده.
-
واژههای همآوا
-
کمان دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kamāndān ظرفی که کمان را در آن بگذارند؛ قربان؛ نیملنگ؛ کمانچوله.
-
جستوجو در متن
-
قربان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] qorbān جعبهای که کمان را درآن میگذاشتند؛ کماندان.
-
دان
لغتنامه دهخدا
دان . (اِ) در آخر کلمه معنی ظرفیت بخشد. (برهان ). جای هر چیز. در کلمات مرکبه افاده ٔ معنی ظرفیت کند و هرچه بدان مضاف شود افاده کند که ظرف آن چیز بود. جای و مکان و ظرف (در کلمات مرکبه ). ترکیبات ذیل از جمله شواهد آن است که به ترتیب الفباء مرتب داشته ا...