کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمالی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کمالی
لغتنامه دهخدا
کمالی . [ ک َ ] (اِخ ) امیر عمید کمال الدین جمال الکتاب کمالی بخارایی از مشاهیر امرا و کُتّاب عهد سلجوقی و از شاعران بزرگ زمان بوده است . نظامی عروضی او را به نام و عناوینی که آورده ایم ذکر کرده و اعجوبه ٔ دهر و نادره ٔ ماوراءالنهر دانسته است . هدایت...
-
کمالی
لغتنامه دهخدا
کمالی . [ ک َ ] (اِخ ) حیدرعلی اصفهانی شاعر و نویسنده ٔ ایرانی (1288 هَ . ق . 1325 هَ . ش .). وی به امر پدر پیشه ٔ آهنگری آموخت و معلومات مقدماتی را در اصفهان فرا گرفت و سپس به تهران سفر کرد و به کار بلور فروشی مشغول شد. در آغاز مشروطه به یاری آزادیخ...
-
واژههای مشابه
-
زاویه ٔ کمالی
لغتنامه دهخدا
زاویه ٔ کمالی . [ ی َ ی ِ ک َ لی ی ] (اِخ ) از مدرسهای فقه جامع عتیق مصر است و در داخل مقصوره نزدیک دری است که از سوق الغزل وارد جامع میشود کمال الدین سمنودی این زاویه را تأسیس کرد و یک مهمانخانه را در مصر وقف بر آن ساخت . (از خطط مقریزی ج 4 ص 2). ر...
-
بنه کمالی
لغتنامه دهخدا
بنه کمالی . [ ب ُ ن َ ک َ ] (اِخ ) دهی از بخش قلعه زراس است که در شهرستان اهواز واقع شده است . دارای 165 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
جستوجو در متن
-
ابوالفتح
لغتنامه دهخدا
ابوالفتح . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) کمالی . او راست : نظم المبانی فی فروع الحنفیة.
-
نفتادن
لغتنامه دهخدا
نفتادن . [ ن َ ف ِ دَ / ن َ ف ُ دَ / ن َ دَ ] (مص منفی ) نیفتادن . نیوفتادن . ناافتادن . مقابل افتادن . رجوع به افتادن شود : هین کمالی دست آور تا تو هم از کمال دیگران نفتی به غم .مولوی .
-
ابوالصفا
لغتنامه دهخدا
ابوالصفا. [ اَ بُص ْ ص َ ] (اِخ ) برهان الدین بن ابی الوفاء شافعی والد کمالی حنفی . او راست : فتح اﷲ حسبی و کفی فی ولد المصطفی .
-
رُحَمَاءُ
فرهنگ واژگان قرآن
مهربانان (رحمت ، به معناي نوعي تاثير نفساني است ، که از مشاهده محروميت محرومي که کمالي را ندارد ، و محتاج به رفع نقص است ، در دل پديد ميآيد ، و صاحبدل را وادار ميکند به اينکه در مقام برآيد و او را از محروميت نجات داده و نقصش را رفع کند )
-
رَحْمَةِ
فرهنگ واژگان قرآن
رحمت - مهرباني (رحمت ، به معناي نوعي تاثير نفساني است ، که از مشاهده محروميت محرومي که کمالي را ندارد ، و محتاج به رفع نقص است ، در دل پديد ميآيد ، و صاحبدل را وادار ميکند به اينکه در مقام برآيد و او را از محروميت نجات داده و نقصش را رفع کند )
-
رَحْمَتُ
فرهنگ واژگان قرآن
رحمت - مهرباني (رحمت ، به معناي نوعي تاثير نفساني است ، که از مشاهده محروميت محرومي که کمالي را ندارد ، و محتاج به رفع نقص است ، در دل پديد ميآيد ، و صاحبدل را وادار ميکند به اينکه در مقام برآيد و او را از محروميت نجات داده و نقصش را رفع کند )
-
رَّحْمَتِنَا
فرهنگ واژگان قرآن
رحمت ومهرباني ما(رحمت ، به معناي نوعي تاثير نفساني است ، که از مشاهده محروميت محرومي که کمالي را ندارد ، و محتاج به رفع نقص است ، در دل پديد ميآيد ، و صاحبدل را وادار ميکند به اينکه در مقام برآيد و او را از محروميت نجات داده و نقصش را رفع کند )
-
رَحْمَتَهُ
فرهنگ واژگان قرآن
رحمتش - مهرباني او(رحمت ، به معناي نوعي تاثير نفساني است ، که از مشاهده محروميت محرومي که کمالي را ندارد ، و محتاج به رفع نقص است ، در دل پديد ميآيد ، و صاحبدل را وادار ميکند به اينکه در مقام برآيد و او را از محروميت نجات داده و نقصش را رفع کند )
-
رَّحْمَتِي
فرهنگ واژگان قرآن
رحمت ومهرباني من (رحمت ، به معناي نوعي تاثير نفساني است ، که از مشاهده محروميت محرومي که کمالي را ندارد ، و محتاج به رفع نقص است ، در دل پديد ميآيد ، و صاحبدل را وادار ميکند به اينکه در مقام برآيد و او را از محروميت نجات داده و نقصش را رفع کند )