کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کماءة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کماءة
لغتنامه دهخدا
کماءة. [ ک َ ءَ ] (ع اِ) ج ِ کم ء علی غیرالقیاس ، یا کماة اسم جمع است و یا برای واحد و جمع هر دو آید. (منتهی الارب ). ج کم ء. (ناظم الاطباء). || یک عدد سماروغ . (ناظم الاطباء). قارچ . طملان . دنبلان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): فاذا اشتدالحر قذفه [...
-
جستوجو در متن
-
عساقلی
لغتنامه دهخدا
عساقلی . [ ] (اِ) نوعی از کماءة است . (مخزن الادویة). رجوع به کماءة شود.
-
بنات الرعد
لغتنامه دهخدا
بنات الرعد.[ ب َ تُرْ رَ ] (ع اِ مرکب ) کماءة. سماروغ . قارچ .
-
کاثمة
لغتنامه دهخدا
کاثمة. [ ث ِ م َ] (ع ص ) کماءة کاثمة؛ سماروغ درشت . (منتهی الارب ).
-
کماه
لغتنامه دهخدا
کماه . [ ک َ ] (ع اِ) سماروغ . (فرهنگ فارسی معین ). کماه معروف است در زیرزمین از تاثیر جرم قمر تخم می رویاند چنانچه گز انگبین از هوا حاصل می شود. (نزهةالقلوب ). و رجوع به کماة و کماءة شود.
-
بنات اوبر
لغتنامه دهخدا
بنات اوبر. [ ب َ ت ُ اَ ب َ ] (ع اِ مرکب ) نوعی از قارچ . (از المرصع). کماءة. (یادداشت مرحوم دهخدا). نوعی از سماروغ ریزه ٔ پشم دار خاکسترگون . (منتهی الارب ). قارچ . || بلا و سختی . (منتهی الارب ).
-
کم ء
لغتنامه دهخدا
کم ء. [ ک َم ْءْ ] (ع اِ) سماروغ . ج ، اَکمُؤ، کماءة با تا جمع است بر غیر قیاس . و یا کماة اسم جمع است یا آن برای واحد است . (منتهی الارب ). سماروغ . ج ، اکمؤ، کماءة با تاء بر غیر قیاس .(آنندراج ). رستنئی است که بدان شحم الارض نیز گویند و عرب آن را...
-
کمأه
لغتنامه دهخدا
کمأه . [ ک َ ءَ ] (ع اِ) در صحاح الادویه بمعنی انواع سماروغ آمده است اعم از خوشه و خویشه و کشخ و هکل و فطر و غیره که بعضی از آن صحرایی باشد و بعضی در زیر سرگین روید و بعضی از دیوارهای حمام و بعضی از زیر خمهای شراب و آب برآید و انواع آن را عربان بنات...
-
فطر
لغتنامه دهخدا
فطر. [ ف ُ ] (ع اِ) نباتی است سفید بشکل نصف تخم مرغ که منکوس باشد و بی برگ و گل و ساقش بسیار کوتاه و جوف او مملو از صفایح ، و مأکول ، او را به فارسی قارچ [ خوانند ] و فطر و کماءة اسم جنس مأکول و غیرمأکول آنند... (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). نوعی ازسما...
-
سماروغ
لغتنامه دهخدا
سماروغ . [ س َ ] (اِ) رستنی باشد که آنرا خایه دیس گویند چه به تخم مرغ می ماند و کلاه دیوان هم خوانند در زمینهای نمناک و دیوارهای حمامهاو صحراها روید. میتوان خورد آنچه در جاهای دیگر بروید بسبب سمیتی که دارد نمی خورند، گویند شیره ٔ آن جلدی بصر دهد و عو...
-
کمی
لغتنامه دهخدا
کمی . [ ک َ ] (حامص ) معروف است که در مقابل بسیاری باشد. (برهان ) (آنندراج ). قلت . ضد کثرت و بسیاری . اندکی . (ناظم الاطباء). کم بودن . اندکی . قلت . مقابل افزونی و بسیاری و فراوانی . (فرهنگ فارسی معین ). قلت . ندرت . شذوذ. نزارت . اندکی . مقابل بیش...