کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلیویشکل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شکل
فرهنگ فارسی معین
(شَ) [ ع . ] (مص ل .) پوشیده شدن امری .
-
شکل
فرهنگ فارسی معین
(شَ یا ش ) [ ع . ] (اِ.) 1 - صورت ، چهره . 2 - پیکر. 3 - نظیر، مانند. 4 - حالت ، وضع ، کیفیت . 5 - ترکیب و ساختار بیرونی چیزی .
-
شکل
دیکشنری عربی به فارسی
شکل , ريخت , ترکيب , تصوير , وجه , روش , طريقه , برگه , ورقه , فرم , تشکيل دادن , ساختن , بشکل دراوردن , قالب کردن , پروردن , شکل گرفتن , سرشتن , فراگرفتن , چرده , رنگ , ظاهر , نما , صورت , هيلت , منظر , شکل دادن
-
شکل
دیکشنری عربی به فارسی
تشکيل دادن , تاسيس کردن , ترکيب کردن , رسمي کردن
-
شکل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (ادبی) šakl ۱. در عروض، اجتماع خبن و کف، چنانکه از مستفعلن حرف دوم و هفتم را ساقط کنند و متفعل بماند و مفاعل به جایش بیاورند.۲. (اسم مصدر) قرار دادن اعراب و حرکت در کلمات.
-
شکل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَشکال] še(a)kl ۱. مثل؛ مانند؛ شبیه؛ نظیر.۲. صورت کسی یا چیزی؛ چهره؛ صورت.۳. حالت؛ وضع.
-
شکل
دیکشنری فارسی به عربی
تشکيل , رتبة , رقم , شکل , صورة , مظهر , وسام
-
renal clearance
پاکسازی کلیوی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم دارویی] پاکسازی خون ازطریق کلیه
-
renal nutrition
تغذیۀ کلیوی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] تغذیه با هدف برآوردن نیازهای تغذیهای بیماران کلیوی
-
kidney diet, renal diet
رژیم کلیوی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] تجویزها و پرهیزهای غذایی برای مبتلایان به بیماریهای کلیوی باتوجهبه شدت و ضعف بیماری
-
لگنچه کلیوی
دیکشنری فارسی به عربی
حوض
-
hesperidiform
لیموسنگیشکل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی بخش یا اندامی به شکل لیمو در گیاهان که دو سر آن شبیه به پستانک باشد
-
filiform, thread-like, filamentous
نخیشکل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی بخش یا اندامی بلند و نازک و معمولاً انعطافپذیر در گیاهان
-
bacilliform
میلیزهشکل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] به شکل میلیزه
-
obpyriform, inverted pyriform
واژگلابیشکل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی بخش یا اندامی به شکل گلابی وارونه در گیاهان که حاشیههای آن از نمای روبهرو حول محور تقارن در یکسوم پایینی، در جهت افقی تورفتگی داشته باشد