کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کلیة
لغتنامه دهخدا
کلیة. [ ک ُل ْ لی ی َ ] (ع ص نسبی ) مؤنث کلی . (ناظم الاطباء). و رجوع به کلیه و کلی شود.- بالکلیة ؛ عموماً و بالجمله و کل و جزء. (ناظم الاطباء).
-
کلیةً
لغتنامه دهخدا
کلیةً. [ ک ُل ْ لی ی َ تَن ] (ع ق ) عموماً و بالجمله و سراسر و تماماً. (ناظم الاطباء). جمعاً. همه همگی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
کلية
دیکشنری عربی به فارسی
کاملا , بطور اکمل , تمام و کمال , جمعا , رويهم , تماما
-
urolith
سنگ کلیه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] سنگی که در هر قسمت از میزراه یا دستگاه ادراری تشکیل شود متـ . میزراهسنگ
-
حصاة کلیه
لغتنامه دهخدا
حصاة کلیه . [ ح َ ت ِ ک ُل ْ ی َ / ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به حصاة شود. || بیماری حصاة؛ بیماری آمدن سنگ در عضوی . || بیماری حصاة کلیه ؛ درد و بیماری که از پیدا آمدن حصاة در گرده تولید کند.
-
سالبه ٔ کلیه
لغتنامه دهخدا
سالبه ٔ کلیه . [ ل ِ ب َ ی ِ ک ُل ْ لی ی َ / ی ِ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به سالبه و قضیه شود.
-
سنگ کلیه
لغتنامه دهخدا
سنگ کلیه . [ س َ گ ِ ک ُ ی َ / ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگی که در نتیجه ٔ ترکیب اسیدهای مختلف موجود در ادرار با مواد معدنی (از قبیل سدیم و پتاسیم و کلسیم و غیره ) حاصل شود. این سنگ ممکن است در کلیه در ناحیه ٔ لگنچه بماند یا وارد حالب شده و از ...
-
قضیه ٔ کلیه
لغتنامه دهخدا
قضیه ٔ کلیه . [ ق َ ضی ی َ / ی ِ ی ِ ک ُل ْ لی ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قضیه ای که حکم در آن بر همه ٔ افراد موضوع ثابت باشد، چون : کل انسان حیوان . رجوع به اساس الاقتباس و حاشیه ٔ ملا عبداﷲ شود.
-
امور کلیه
لغتنامه دهخدا
امور کلیه . [اُ رِ ک ُل ْ لی ی َ/ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح سالکان ، آنرا گویند که ممکن نباشد راندن و دور کردن آن از عقل و هم یافتن آن در عین امکان پذیر نباشدو بعبارت دیگر آنکه در خارج موجود نباشد یعنی در خارج ذاتی نباشد که بدان حیات و ع...
-
قدرة کلية
دیکشنری عربی به فارسی
قدرت تام , قدرت مطلق , قادر مطلق , همه توانا
-
کلیه جانوران یک سرزمین یایک زمان
دیکشنری فارسی به عربی
حيوانات
-
کلیه جوجه هایی که یکباره سراز تخم درمیاورند
دیکشنری فارسی به عربی
ذرية
-
جستوجو در متن
-
reniform
دیکشنری انگلیسی به فارسی
reniform، شبیه کلیه، کلیه مانند
-
kidneys
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کلیه ها، کلیه، گرده، قلوه، مزاج، خلق، نوع
-
قلوه
واژگان مترادف و متضاد
کلیه